جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم

به نام او
جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم

به نام او

سخنان بزرگان

با نگاه پست همه چیز را می توان ننگ شمرد حتی مهر مادر به فرزند را ... حکیم ارد بزرگ



انسان نمی تواند به همه نیکی کند، ولی می تواند نیکی را به همه نشان دهد. رولن



کلمات حباب آبند و اعمال قطره طلا . ضرب المثل شرقی



آدمی با کینه ، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند . حکیم ارد بزرگ



کار ریشه های تلخ و میوه شیرین دارد. ضرب المثل آلمانی



نگارش اندیشه ها، سرمایه آینده است. ضرب المثل اسپانیائی



فریب بی گناه ، خفتی هولناک در پی دارد . حکیم ارد بزرگ



به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن، و به هیچکس بدی نکن. شکسپیر



عجله مباح نیست مگر در سه کار : یکی آنکه دختر به شوهر رود ، دوم آنکه میت را زود دفن کنند ، و سوم آنکه طعام زود پیش مهمان برند .ویلیام تن



بدون خودآگاهی ملی ، کشور رنگ پیشرفت به خود نمی گیرد . حکیم ارد بزرگ



چنان باش که بتوانی به هر کس بگوئی مثل من رفتار کن. کانت



برای پیشرفت و پیروزی سه چیز لازم است اول پشتکار دوم پشتکار، سوم پشتکار. لردآدیبوری



جایی که راه نیست خداوند راه می گشاید . اسکاول شین



کشوری که دارای پیشوایی بی باک است همه مردمش قهرمان و دلیر می شوند . حکیم ارد بزرگ



تمام موفقیت های عظیم بر پایه شکیت بنا شده اند . اسکاول شین



خداوند راهها و چاههایی دارد که تو را حیران خواهد کرد . اسکاول شین



سرپرست ناتوان بزرگترین عامل هرز نیروهاست . حکیم ارد بزرگ



حقیقت را دوست بدار ولی اشتباه را عفو کن. ولتر



تپه‌ای وجود ندارد که دارای سراشیبی نباشد! ضرب‌المثل ولزی



با گریه به دنیا می آیی اما چنان زندگی کن که با خنده از دنیا بروی . سرنگ



آنگاه که آزادی فدای میهن پرستی می شود و وارون بر این میهن پرستی فدای چیزهای دیگر ، کشور رو به پلشدی می گرایید و درد . حکیم ارد بزرگ



یک مسافر خوب از خود هیچ ردی بر جا نمی نهد. لائو تسه



عشق ماندگار هرگز بر جاذبه ی جسمانی میان شما و معشوق که همواره در حال تغییر است متکی نیست . باربارا دی آنجلیس


برای دیدن فایل به ادامه ی مطلب مراجعه کنید 

ادامه مطلب ...

داستان خنده دار

زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد.
وقتی که دقیق نگاه کرد چراغ روغنی قدیمی ای را دید که خاک و خاشاک زیادی هم روش نشسته بود. زن با دست به تمیز کردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشی که بر چراغ داد طبیعتا یک غول بزرگ پدیدار شد....!!! زن پرسید : حالا می تونم سه آرزو بکنم ؟؟ غول جواب داد : نخیر ! زمانه عوض شده است و به علت مشکلات اقتصادی و رقابت های جهانی بیشتر از یک آرزو اصلا صرف نداره،همینه که هست....... حالا بگو آرزوت چیه؟ زن گفت : در این صورت من مایلم در خاور میانه صلح برقرار شود و از جیبش یک نقشه جهان را بیرون آورد و گفت : نگاه کن. این نقشه را می بینی ؟ این کشورها را می بینی ؟ اینها ..این و این و این و این و این ... و این یکی و این. من می خواهم اینها به جنگ های داخلی شون و جنگهایی که با یکدیگر دارند خاتمه دهند و صلح کامل در این منطقه برقرار شود و کشورهایه متجاوزگر و مهاجم نابود شون. غول نگاهی به نقشه کرد و گفت : ما رو گرفتی ؟ این کشورها بیشتر از هزاران سال است که با هم در جنگند. من که فکر نمی کنم هزار سال دیگه هم دست بردارند و بشه کاریش کرد. درسته که من در کارم مهارت دارم ولی دیگه نه اینقدر ها . یه چیز دیگه بخواه. این محاله. زن مقداری فکر کرد و سپس گفت: ببین... من هرگز نتوانستم مرد ایده آل ام راملاقات کنم. مردی که عاشق باشه و دلسوزانه برخورد کنه و با ملاحظه باشه. مردی که بتونه غذا درست کنه(!!!) و در کارهای خانه مشارکت داشته باشه. مردی که به من خیانت نکنه و معشوق خوبی باشه و همش روی کاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نکنه(!!!!!) ساده تر بگم، یک شریک زندگی ایده آل. غول مقداری فکر کرد و بعد گفت : اون نقشه لعنتی رو بده دوباره یه نگاهی بهش بندازم....!!!