جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم

به نام او
جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم

به نام او

یوفو

اشیای پرنده ناشناخته

عکس گرفته شما احتمالی از یک بشقاب‌پرنده، 1952 در نیو جرسی آمریکا

اشیای پرنده ناشناخته (بشقاب پرنده) یا یوفو[پانویس ۱] اصطلاح رایج برای هر پدیدهٔ هوایی که علت آن نمی‌تواند به آسانی و یا بلافاصله توسط ناظر شناخته شود، است. نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا، که در سال ۱۹۵۲ این اصطلاح را ابداع کرده‌است، در ابتدا اصطلاح یوفو را به اشیای که پس از بررسی دقیق توسط محققان متخصص ناشناخته باقی می‌ماند، اطلاق کردهر چند امروزه اصطلاح یوفو اغلب برای توصیف هر گونه منظره ناشناخته که توسط ناظر گزارش می‌شود، استفاده می‌شود. فرهنگ عامه غالبا اصطلاح یوفو رابه عنوان یک مترادف برای فضاپیمای بیگانگان استفاده می‌کند. فرقه‌ها با یوفوها همراه شده، و اسطوره‌شناسی و فرهنگ عامه پیرامون این پدیده تکامل یافتنه‌اند. برخی از محققان در حال حاضر ترجیح می‌دهند برای جلوگیری از سردرگمی و باورهای نادرستی که به دنبال اصطلاح یوفو می‌آید، از اصطلاح عام ترِِ «پدیده ناشناس هوایی»[پانویس ۲] استفاده کنند، یکی دیگر از مخفف‌ها برای یوفو که به طور گسترده در زبان‌های اسپانیایی، فرانسوی، پرتغالی و ایتالیایی استفاده می‌شود، “OVNI” است. مطالعات نشان داده‌است که اکثر یوفوها مشاهده شده اجسام متداولی مانند هواپیما، بالن و یا اجسام نجومی از قبیل سنگهای آسمانی یا سیارات درخشان است. همچنین درصد کمی از گزارش‌ها مشاهده یوفوها جعلی است. تنها درصد کمی (بین ۵ تا ۲۰ ٪) از گزارش‌های مبنی بر رویت یوفوها را می‌تواند به طور مشخص در طبقه «اشیای ناشناس پرنده» به مفهوم دقیق آن قرار داد.

عکس از یک جسم پرنده ناشناخته

محتویات

[نهفتن]

بشقاب پرنده یا یک اشتباه! [ویرایش]

بررسی گزارشهای مشاهده بشقاب پرنده توسط افراد مطلع و آشنا، فقط معتبر است. زیرا، بسیاری از کسانی که مدعی مشاهده بشقاب پرنده شدند، اشیاء یا پدیده‌های شناخته شده را به عنوان بشقاب پرنده تلقی کردند. مشهورترین و آشناترین این اشیاء یا پدیده‌ها عبارتند از: موشکهای پرتاب شده توسط هواپیما، ماهواره‌های برخاسته از زمین، شهاب، قطعات شهاب سنگ خرد شده که با انعکاس نور خورشید روشن دیده می‌شوند، روشن شدن ابرهای ارتفاع پایین توسط خورشید، طبقات موشکهای حامل، نورهای به رنگهای مختلف حاصل از سوختن ماهواره‌ها در جو، گلوله‌های منور نظامی، هواپیماهایی که فرود آمدنشان را علامت می‌دهند، بالونهای آزمایش، کره‌های درخشان یا قرصهای براق و روشن حاصل از انعکاس نور توسط سطوح خارجی هواپیماهای مدرن، دنباله بخار هواپیماها، سطح بالونهای آزمایشی و هر سطح صیقل داده شده، حشراتی که در ارتفاعات خیلی بالا پرواز می‌کنند، پرندگان، هاله نورانی اطراف خطوط سیمهای انتقال برق فشار قوی در اثر احاطه شدن با کریستالهای یخ در زمستان، سیارات، ستاره‌های درخشان، نورافکن، اعلانات نورانی بدنه هواپیما، امواج انعکاس یافته رادارهای دور برد روی صفحه رادار (در اثر تغییرات محلی جو)، هواپیماهای بدون خلبان، سراب نوری جو، سراب الکترونیکی یونوسفری، کاغذ سفید سرگردان در هوا که در اثر تابش نور خورشید درخشان دیده می‌شوند، حباب کف و غیره.


بشقاب پرنده ها در ایران [ویرایش]

در دوره جدید که موج رویت بشقابهای پرنده به اوج رسید نام ایران نیز در بین کشورهایی قرا رگرفت که نه تنها تعداد قابل توجهی گزارش از آن مخابره می‌شد، بلکه تعدادی از گزارشهای مهم از نظر طرفداران وجود بشقابهای پرنده در ایران رخ داده بود. در این بین یکی از گزارشها اهمیت بیشتری داشت، شی ناشناس پرنده که در بامداد روز ۱۹ سپتامبر سال ۱۹۷۶ در تهران دیده شد. بر اساس گزارشی از این ماجرا که در ۳۱ اگوست ۱۹۷۷ منتشر شد، ساعت ۱۲:۳۰ نیمه شب ۱۹ سپتامبر تلفنهایی از منطقه شمیرانات به نیروی هوایی ارتش ایران زده می‌شود و طی آن گزارش رویت یک شی پرنده ناشناس در افق شمالی گزارش می‌شود. دقایقی بعد برج مراقبت فرودگاه مهرآباد تهران حضور این جرم را در رادار خود تأیید می‌کند و بلافاصله یک فروند هواپیمای شکاری به تعقیب آن بر می‌خیزد.[۱] داستان بشقابهای پرنده در ایران برای چندین سال دوران آرامی را سپری کرد تا اینکه از اوایل دو سال گذشته و با مشاهده اشیا نورانی در برخی شهرها بار دیگر داستان از نو آغاز شد. اولین گزارشها از مرزن آباد و سپس بابل و مشکین شهر آغاز شد. جایی که گویهای نورانی می‌توانست علاوه بر اینکه موجب وحشت اهالی شود حتی خسارات زیادی به جای گذارد. این پدیده که همزمان در برخی از کشورهای جهان هم رویت شد به سرعت مورد بررسی قرار گرفت و نتیجه به زودی مشخص شد. آذرگویهای گلوله‌ای که یک پدیده نادر ولی شناخته شده است، البته در مورد بابل گونه‌ای از تخلیه انرژی ژئو فیزیکی علت اصلی حادثه اعلام شد، اما مشکین شهر نه تنها پایان داستان آذرخشهای گلوله‌ای را رقم زد آغاز فصل جدید بشقابهای پرنده نیز از همانجا آغاز شد.

گزارش های اخیر [ویرایش]

۲۵ و ۲۶ فروردین ماه ۱۳۸۳ خبرگزاریها خبر مشاهده شی ناشناس نورانی را در آسمان مشکین شهر و اردبیل دادند، بلافاصله صدا و سیما تصاویری که توسط یک دوربین آماتوری از این اجرام تهیه شده بود منتشر ساخت و بدین ترتیب موج جدید آغاز شد. خبرگزاری ایرنا در کمتر از ۷۲ ساعت بیش از ۶ خبر از رویت این اجرام در آسمان شهرهای مختلف ایران از مشکین شهر و اردبیل گرفته تا گنبد کاووس و تبریز و اراک و اشنویه و سنندج و ... منتشر کرد. گزارش اول از دو شی پرنده ناشناس در آسمان سخن می‌گفت که تلألوئی با رنگهای مختلف داشتند و حرکتهایی نامشخص در آسمان انجام می‌دادند هنوز درباره این گزارش نمی‌توان اظهار نظر کرد، چرا که هیچ داده مشخصی از آن وجود ندارد. اما در بقیه موارد با شی درخشان در افق جنوب غرب یا شمال غرب مواجه شدیم که حتی از آن هم تصاویری تهیه و پخش شد. به غیر از گزارش اول که مانند رویت بسیاری از اجرام پرنده اطلاعات ناقص و نامشخصی دارد، برای بقیه پاسخ قاطعی وجود دارد. چیزی که حتی باور آن نیز مشکل است که چطور چنین شمار زیادی از مردم و رسانه‌ها به آن بی‌توجه بوده‌اند. گزارش ایرنا از دیده شدن این شی در تبریز را مرور کنید[نیازمند منبع] : تعدادى از شاهدان عینی گفتند یک شی نورانی را چهارشنبه شب در آسمان تبریز مشاهده کرده‌اند. به گفته آنان، این شی که طیفهایی از نورهاى قرمز، آبی و سبز از آن به سرعت ساطع می‌شده است، مقارن ساعت ۲۰٫۳۰ چهارشنبه درجنوب آسمان تبریز در منطقه ولیعصر رویت شد ...، در طرفین این شی نورانی دو بازوى نورانی خط گونه وجود داشت. وى افزود این شی از سمت شرق به غرب با سرعتی بسیار کند و غیر محسوس در حرکت بود. یک شی نورانی بار دیگر سه شنبه شب در ارتفاع پائین در ضلع جنوبی شهر گنبد کاووس دیده شد. به گفته منابع مردمی، این شی از ساعت ۲۰ تا ۲۲٫۳۰ دقیقه در آسمان ظاهر شده و رنگهاى مختلف از خود انعکاس می‌داد. این شی نورانی، کم کم در آسمان ناپدید شد. دوشنبه شب نیز یک شی نورانی در ارتفاع پایین در ضلع جنوبی شهر گنبد کاووس مشاهده شده بود. "ایرنا" گزارش داده بود که این شی به مدت ۹۰ تا۱۲۰ دقیقه در آسمان ظاهر شده و رنگهاى مختلف از خود انعکاس می‌داد. از این شی نورانی، دو نور جدا شده و کم کم در آسمان ناپدید شد.

برخی موارد گزارش اشیای پرنده ناشناخته [ویرایش]

  • در ۹ دسامبر ۱۹۶۵، بسیاری از مردم جسم عجیبی را دیدند که داخل جنگل‌های پنسیلوانیا سقوط کرد.[۲]
  • صبح ۲۷ دسامبر ۱۹۸۰، دو تن از افراد نیروی هوایی انگلیس جسم فلزی نورانی را در آسمان مشاهده کردند.[۲]
  • بین سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۰ صدها نفر وجود اجسام مثلثی شکل بزرگی را در آسمان بلژیک گزارش دادند.[۲]
  • در ۵ ژانویه ۲۰۰۰، یک تاجر و چند مامور پلیس جسم بزرگ نورانی‌ای را در حال حرکت در آسمان دیدند.[۲]
  • گروهی از افسران بازنشسته آمریکایی بعد از سال‌ها مدعی شدند که اشیای پرنده ناشناس بارها روی تاسیسات هسته‌ای آمریکا در سراسر این کشور پرواز کرده‌اند.آنها همچنین مدعی شدند که این اشیای پرنده سیستم موشکی پدافند هوایی این تاسیسات را از کار می‌انداختند.[۳]
  • در سال ۱۳۸۳ گزارش‌هایی از مشاهده گویهای درخشان در آسمان بابل، مرزن آباد، مشکین شهر و بعد از آن در شهرهای دیگر ایران مخابره شد.[۴]
  • در اول سپتامبر سال ۲۰۱۰ دولت چین اعلام کرد یک بشقاب پرنده باعث لغو پروازهای فرودگاه شهر هانگجو، مرکز استان ججیانگ در شرق چین شدند.[۵]
  • در هفدهم آبان ۱۳۸۹ جسمی موشک مانند در غرب آسمان لس آنجلس دیده شد. مسئولین نظامی و هوانوردی از اینکه این جسم چه بوده است اظهار بی اطلاعی کردند.[۶]

آدولف هیتلر

آدولف هیتلر

آدولف هیتلر
Bundesarchiv Bild 183-S33882, Adolf Hitler retouched.jpg
شناسنامه
زادروز۲۰ آوریل ۱۸۸۹
زادگاهبراونا - آم - این
، امپراتوری اتریش - مجارستان
شهروند اتریشی تا سال ۱۹۲۵، شهروند آلمانی پس از ۱۹۳۲
تاریخ مرگ۳۰ آوریل ۱۹۴۵
محل مرگبرلین
، آلمان
همسراوا براون
ازدواج در تاریخ ۲۹ آوریل ۱۹۴۵
فرزندانپدر آلویس هیتلر
مادر کلارا هیتلر
دینکاتولیک
اطلاعات سیاسی
حزب سیاسیحزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان
حزب نازی
سمتصدر اعظم آلمان (از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵)
فعالیت‌هاهنرمند، سرباز، نویسنده، سیاست‌مدار

آدولف هیتلر (دربارهٔ این پرونده گوش دادن (زاده ۲۰ آوریل، ۱۸۸۹ – درگذشته ۳۰ آوریل، ۱۹۴۵) رهبر حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان بود. او بین سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ صدراعظم آلمان، و بعد از ۱۹۳۴، به عنوان پیشوای رایش سوم و رئیس کشور آلمان رسید.[۱]

هیتلر به عنوان یک کهنه‌سرباز نشان‌دار جنگ جهانی اول، در سال ۱۹۲۰ (میلادی) به حزب نازی پیوست و در سال ۱۹۲۱ به ریاست آن رسید. او پس از زندانی شدن به خاطر شرکت در کودتای نافرجام در سال ۱۹۲۳، با ترویج ایده‌های ناسیونالیستی، ضد کمونیستی و یهودستیزی و ایراد سخنرانیهای پرشور، حامیانی در سطح کشور آلمان به دست آورد. هیتلر در سال ۱۹۳۳ به مقام صدراعظمی رسید و بیدرنگ یک دیکتاتوری فاشیستی تک حزبی را بنیان نهاد.[۱]. مجموعهٔ ارتشی- صنعتی آلمان توانست قوای تحلیل رفته این کشور را ترمیم و آن را تبدیل به یکی از قدرت‌های برتر اروپا در زمان خود نماید. هیتلر سیاست خارجی خود را با هدف تصرف فضای حیاتی بیشتر دنبال نمود و یکی از دلایل اولیه و عمده وقوع جنگ جهانی دوم الحاق اتریش و تهاجم به چکسلواکی و لهستان در ۱۹۳۹ توسط او بود که در نتیجه بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند. جنگی که بین دو قدرت محور و متفقین درگرفت و در طی این مدت اروپا و همچنین سایر نقاط دنیا شاهد ویرانی‌ها و تلفات بسیار بود.

اگرچه در عرض سه سال، آلمان و نیروهای محور بیشتر مناطق اروپا، بخشهای بزرگی از آفریقا، شرق آسیا و اقیانوسیه را اشغال نمودند اما نیروهای متفقین از سال ۱۹۴۲ به بعد، از آنان پیشی گرفته و در سال ۱۹۴۵ آلمان نازی را از هر سو احاطه نمودند. وی در همان سال و در هنگام نبرد برلین، به ضرب گلوله خودکشی نمود. این جنگ در نهایت به کشته و زخمی‌شدن بسیاری منجر شد، از آن جمله می‌توان به کشتار دسته‌جمعی یهودیان که تعداد آن شش میلیون نفر تخمین زده می‌شود و همچنین میلیونها انسان دیگر توسط نازی‌ها و متحدان آنان اشاره کرد که به واقعه هولوکاست معروف گشته‌است.[۲]

محتویات

[نهفتن]

دوران کودکی [ویرایش]

کودکی آدولف هیتلر
محل تولد هیتلر، براونا آم این

آدولف هیتلر حدود ساعت ۰۶:۳۰ بعد از ظهر ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ در مسافرخانه ای در شهری مرزی و کوچک به نام براونا-آم-این در اتریش، بین مرز اتریش و امپراتوری آلمان زاده شد. پدر او آلویس هیتلر ( ۱۸۳۷۱۹۰۳)، یک کارمند پائین رتبه گمرک بود. مادر هیتلر، کلارا هیتلر (زادهٔ پولزل)، دومین دختر عموی آلویس بود. او شش بچه به دنیا آورد. تنها آدولف، که دومین فرزندش بود، و خواهر کوچکش پاولا در کودکی زنده ماندند. هنگامی که هیتلر ۳ ساله بود خانواده او به ایالت باواریا در جنوب آلمان مهاجرت کردند.[۳] درسال ۱۸۹۴ خانواده هیتلر به نزدیکی شهر لینز مهاجرت کردند و تا زمان بازنشستگی پدر هیتلر در آنجا ماندند، در این دوره هیتلر به عنوان کودکی خستگی ناپذیر به بازی و درس در مدرسه ای نزدیک به خانه مشغول بود.برادر او ادموند بر اثر بیماری سرخک در ۲ فوریه ۱۹۰۰ درگذشت و این اتفاق تاثیری دائمی در هیتلر ایجاد کرد و اعتماد به نفس هیتلر را تا حدود بسیاری تضعیف کرد و باعث شد آدولف هیتلر کج خلق شود و همواره با پدر خود بحث‌های طولانی داشته باشد. روابط هیتلر با مادرش بسیار خوب و صمیمانه بود و این کاملاً برعکس روابط او با پدرش بود که معمولاً او را کتک می زد[۴] با اینکه هیتلر علاقه مند بود به رشته هنر بپردازد ولی پدر وی او را به مدرسه فنی فرستاد، هیتلر بعدها در کتاب نبرد من اعتراف کرد که «امیدوارم بتوانم چند سال عقب افتادگی که پدرم به من تحمیل کرد را جبران کنم.» هیتلر حتی در زمینه سیاسی هم با پدر خود اختلاف داشت، پدر هیتلر فردی معتقد به امپراطوری اتریش بود اما هیتلر خود و اتریش را جزء آلمان و امپراطوری روم باستان می دانست.پس از مرگ پدر هیتلر در ۳ ژانویه ۱۹۰۳ وی مدرسه فنی را ترک کرد.آدولف هیتلر در کتابش نبرد من، لحنی مودبانه درباره پدرش دارد، به هر حال او اظهار می‌کرد تصمیم جدی که برای نقاش شدن داشت باعث اختلاف نظرات بسیاری در بین آن‌ها شده بود.

جوانی [ویرایش]

محوطه قدیمی اقامت در مونیخ، نقاشی هیتلر، ۱۹۱۴

از سال ۱۹۰۵ به بعد هیتلر در یک پرورشگاه بوهامایی زندگی می‌کرد و مادرش را تحت حمایت خود داشت. او دوبار از موسسهٔ هنرهای زیبای وین (۱۹۰۷-۱۹۰۸) به خاطر عدم صلاحیت در نقاشی مطرود شد. به او گفته شد که توانایی‌هایش بیشتر در زمینهٔ معماری کاربرد دارد. وی درخاطراتش که نمایانگر مجذوبیتش به همین موضوع است می‌گوید:

«هدف من از این سفر بررسی گالری موزهٔ کرت بود. اما کمی بعد از اینکه به تابلویی دقت می‌کردم متوجه می‌شدم چیز دیگریست که توجه مرا به سوی خود جلب می‌کند، و آن خود موزه بود. از صبح تا نیمه شب، توجهم از موضوعی به موضوع دیگر عوض می‌شد اما این ساختمان موزه بود که بیشترین توجه من روی آن متمرکز شده بود.[۵][صفحه؟] »

بنا به سفارش رئیس آموزشگاه، وی متقاعد شد که مسیر تحصیلیش را تغییر دهد. ولی وی تحصیلات لازم برای معماری را نگذرانده بود:

«بالاخره بعد از مدتی تلاش یک مهندس شدم، بقیه راه مشکلی که در مدرسه ریشویل از دست داده بودم در اثر کوشش‌ها و تمرین‌های ده ساله تا اندازه‌ای جبران شد و هنگامی که بعد از مرگ مادرم دو مرتبه به وین آمدم این بار اقامت من چندین سال طول کشید حالت آرامش و تصمیم جدی در خود احساس کردم و کم کم غرور اولیه‌ام بیدار شد و جدا مصمم شدم که خود را به جایی برسانم.[۶][صفحه؟] »

در ۲۱ دسامبر ۱۹۰۷ مادرش کلارا هیتلر با یک مرگ دردناک بر اثر سرطان سینه در سن ۴۷ سالگی فوت کرد. هیتلر از طریق دادگاهی در لینز تمامی سهمش از ارث پدری خود را به خواهرش پاولا هیتلر واگذار کرد، آدولف در ۲۱ سالگی وارث ثروت یکی از عمه(خاله)هایش شد. او به عنوان یک نقاش در وین مشغول کار شد. او از روی کارت پستالها طرح می‌کشید و به کاسب‌ها و توریست‌ها می‌فروخت. تا قبل از جنگ جهانی اول وی حدود ۲۰۰۰ تابلوی اینچنینی نقاشی کرد.[۷] بعد از دومین بار اخراج از موسسهٔ هنرهای زیبا هیتلر دچار فقر مالی شدیدی شد. در ۱۹۰۹ وی به دنبال سرپناهی می‌گشت و در ۱۹۱۰ در خانه‌ای که برای کارگران فقیر در نظر گرفته شده بود سکنی گزید. مخالفت با یهود ریشه‌ای عمیق در فرهنگ کاتولیک‌های اتریش داشت، وین دارای یک جامعه بزرگ یهودی، شامل بسیاری از یهودی‌های ارتدکس اروپای شرقی بود. هیتلر معتقد بود یهودیان دشمنان نژاد آریایی و باعث بدبختی و عقب ماندگی کشورش اتریش بودند. زمانی که هیتلر در وین زندگی می کرد به دقت اوضاع سیاسی و رفتار احزاب مختلف را زیر نظر می گرفت و رفتارهای احزاب را بررسی می کرد.وی پس از بررسی احزاب اتریش به این نتیجه رسید که تنها حزبی می تواند به قدرت کامل دست یابد که بتواند تظاهرات عظیم خیابانی به نفع خود سازماندهی کند و احساسات و هیجانات مردم را در اختیار بگیرد و همچنین پشتیبانی دست کم یکی از سه نیروی اصلی کشور یعنی ارتش، کلیسا و یا شخص اول مملکت (رییس جمهور اتریش) را با خود داشته باشد.هیتلر این تجربیات را در راه به قدرت رساندن حزب نازی به خوبی به کار گرفت.وی در کتاب خود نبرد من می نویسد که استدلالهای منطقی و جملات ادیبانه نیستند که تاریخ را می سازند بلکه خطابه‌های تحریک کننده هیجانات مردم هستند که مسیر تاریخ را تعیین می کنند.در سال ۱۹۱۳، هیتلر از اتریش - مجارستان به مونیخ نقل مکان کرد.اما چون برای کشورش خدمت سربازی انجام نداده بود توسط پلیس مونیخ دستگیر و سپس به کشورش برگردانده شد اما هیتلر از خدمت سربازی معاف شد و توانست بار دیگر به مونیخ برگردد.

جنگ جهانی اول [ویرایش]

هیتلر در ارتش آلمان، ۱۹۱۴، نشسته در سمت راست

در اوت ۱۹۱۴ امپراتوری آلمان جنگ جهانی اول را آغاز کرد و هیتلر برای لشکر باواریا داوطلب شد. او یک سرباز وظیفه فعال بود که به عنوان پیغام آور در فرانسه و بلژیک در معرض دید آتش دشمن خدمت کرد. اگر چه خدمت هیتلر قابل تقدیر بود ولی به خاطر این که تابعت آلمانی او مفقود شده بود هرگز به بالاتر از سرجوخه ترفیع نیافت. او دوبار برای شجاعت در جنگ نشان صلیب آهنی، درجه دو، در دسامبر ۱۹۱۴، و صلیب آهنی، درجه یک که به ندرت به سرجوخه‌ها اعطا می‌شود، در اوت ۱۹۱۸ را دریافت کرد. در مدت جنگ هیتلر یک آلمانی میهن پرست افراطی شد، هرچند او تا سال ۱۹۳۲ تابعیت آلمانی نداشت.او در مدت خدمت سربازی اش نقاشی های روزنامه ارتش را نیز می کشید اما در سال ۱۹۱۶ از ناحیه پای چپ دچار زخمی شد و مدال جانبازان را نیز دریافت کرد و پس از بهبودی مجدداً به جبهه بازگشت. [۸] وقتی که مردم اعتقاد به شکست ناپذیری ارتش آلمان داشتند، آلمان در نوامبر سال ۱۹۱۸ تسلیم شد. هیتلر با شنیدن خبر تسلیم شدن آلمان دچار شوک شدیدی شد. او در آن زمان به خاطر حمله شیمایی به وسیله گازخردل در بیمارستان صحرایی بود و به طور موقت دچار نابینایی شده بود. مانند بسیاری از میهن پرستان، او سیاست مداران غیرنظامی و یهودیان و کمونیست هارا در تسلیم شدن آلمان مقصر می‌دانست

پس از جنگ جهانی اول [ویرایش]

نتیجه جنگ جهانی اول برای آلمان شکستی فاجعه بار بود. کشورهای پیروزمند در عهدنامه ورسای شرایطی بسیار سخت و خفت بار را به این کشور تحمیل کردند.با شکست رایش دوم در جنگ جهانی اول، در آلمان جمهوری وایمار تشکیل شده بود. پس از جنگ جهانی اول آلمان در بحران غرق بود. در جامعه‌ای که لایه‌های گسترده مردم با بی کاری و فقر روبرو بودند هیتلر مانند بسیاری از هم نسلان خود، تسلیم آلمان را رد می‌کرد و شکست آلمان را نتیجه اتحاد یهودیان و کمونیست‌ها می‌دانست و خواهان جبران آن بود.هیتلر مرام سیاسی خود را به روشنی در کتاب نبرد من تشریح کرده‌است. به عقیده او نژادهای پست مانند گیاهان هرز هستند، که باعث خراب شدن گیاهان سالم می‌شوند، همچنین از یهودیان آن زمان به عنوان کسانی که دزدی، ثروت اندوزی، آلودگی و فساد را رواج می‌دادند یاد می‌کند، از نظر هیتلر افراد برتر حق دارند که برای رسیدن به جهانی آبادتر تمام اقوام و ملت‌های پست و غیر اصیل را به خدمت گیرند.[نیازمند منبع]

زندگی شخصی [ویرایش]

هیتلر در کنار اِوا براون.

اِوا براون، معشوقه آدولف هیتلر و برای مدتی کوتاه همسر او بود. هرچند آدولف هیتلر مایل نبود مردم به رابطه او با اوا براون پی‌ببرند، زیرا عقیده داشت که محبوبیت او در میان زنان جوان «کم‌رنگ» می‌شود.[۹]

آدولف هیتلر، از مشروبات الکلی استفاده نمی‌کرد و سیگار نمی‌کشید.[۱۰] او هم‌چنین گیاه‌خوار بود و از خوردن غذاهای حاوی گوشت حیوانات پرهیز می‌کرد.[۱۱]

آدولف هیتلر به موسیقی ریشارد واگنر، آهنگ‌ساز یهودی‌ستیز آلمانی «عشق می‌ورزید».[۱۲]

ورود به سیاست [ویرایش]

حزب از یک گروه کوچک با تمایلات ملی گرایی در آخرین سال‌های جنگ جهانی اول شکل گرفت. ابتدا در برمن گروهی در اوایل سال ۱۹۱۸ با نام کمیته رایگان برای صلح کارگران آلمان (به آلمانی: Freier Ausschuss einen für deutschen Arbeiterfrieden) اعلام موجودیت کرد. آنتون درکسلر در تاریخ ۷ مارس ۱۹۱۸ در مونیخ شعبه ای از این گروه را تشکیل داد. درکسلر قفل سازی ساده و از اعضای ارتش در جنگ اول جهانی بود. در تاریخ ۵ ژانویه ۱۹۱۹ درکسلر به همراه چند تن از دوستان نزدیکش و بیست کارگر دیگر از راه آهن مونیخ به بحث درباره ایجاد حزبی مستقل از کمیته رایگان برای صلح بر اساس اصول سیاسی که درکسلر بیان کرد بحث کنند. این گفتگو سرانجام به تاسیس حزب انجامید. حزب کارگران آلمان یک گروه کوچک با ۵۵ عضو بود. اما دولت وایمار که فعالیت‌های حزب را مشکوک به براندازی تلقی کرده بود جاسوسانی را به درون حزب فرستاد.آدولف هیتلر که اکنون مامور اطلاعاتی ارتش بود به حزب پیوست تا در نزدیک تحولات حزب را گزارش دهد. او کم کم با دیدگاه‌های حزب آشنا شد. همچنین هیتلر قدرت سخنوری خوبی داشت و به یکی از سخنگوهای ماهر حزب تبدیل شده بود. در میان اعضای اولیه حزب می توان به رودلف هس، هانس فرانک و آلفرد روزنبرگ اشاره کرد که بعدها همگی در سمت‌های بالایی مشغول به فعالیت شدند. هیتلر اکنون جذب حزب شده بود و نه تنها مخالفتی با حزب نداشت بلکه به یکی از ستون‌های اصلی حزب تبدیل شده بود.هیتلر از سازمان اطلاعات ارتش خارج شد و به اعضای حزب پیوست او در اولین قدم تعداد افراد حزب را برای شماره گذاری از عدد ۵۰۰ شروع کرد بدین ترتیب اعضای حزب به جای آنکه ۵۵ اعلام شود ۵۵۵ نفر اعلام شد. این اولین و بزرگترین تبلیغ برای حزب بود.حزب کارگران آلمان به وسیله یک کمیته هفت نفره اداره می شد. هیتلر توانست به کمیته هفت نفره راه پیدا کند. دومین اقدام هیتلر تغییر نام حزب در ۲۴ فوریه ۱۹۲۰ بود. اکنون واژه سوسیالیست ملی هم به نام حزب افزوده شد و بدین صورت حزب با نام حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان ( به اختصار: NSDP ) معرفی شد. هیتلر در مراسم‌های مختلف سخن رانی می کرد و سخنان آتشین و ملی گرایانه او به جذب هر چه بیشتر افراد کمک بزرگی می کرد. هیتلر توانست درکسلر را متقاعد کند که هیئت هفت نفره مدیریت حزب لغو شود. بنابراین هیتلر به عنوان رئیس جدید حزب توانست برنامه‌های خود را به خوبی اجرا کند. اولین اقدام هیتلر پس از ریاست تشکیل گروه شبه نظامی حزب به نام اس آ بود. هیتلر در قدم بعد اعلام کرد که دو هدف کلی در حزب دارد اولین هدف پیشرفت آلمان و دومین هدف مقابله با دشمنان درجه اول آلمان یعنی فرانسه - انگلیس و شوروی که در چنگال سرمایه یهودیان اسیر هستند. هیتلر صلیب شکسته به عنوان نمادی آریایی را به عنوان نماد حزب انتخاب کرد.در طی سال‌های ۱۹۲۱ و ۱۹۲۲ حزب رشد قابل توجهی داشت. حزب نازی برای سرکوب مخالفان سیاسی و عقیدتی و بر هم زدن تجمعات سیاسی احزاب دیگر دارای یک شاخه به نام گروه حمله اس آ بود.در راس این گروه ارنست روهم نزدیک‌ترین دوست هیتلر در حزب قرار داشت.در سال ۱۹۳۴ هیتلر برای جلب حمایت ارتش، این گروه را منحل کرد و روسای آن از جمله ارنست روهم را به قتل رساند.دلیل نارضایتی ارتش از نیروی اس آ این بود که روهم قصد داشت اس آ را جانشین ارتش نماید.پس از اعدام روسای اس آ، نیروی اس اس که تحت رهبری هیتلر قرار داشت و زیر مجموعه اس آ محسوب می شد به عنوان نیروی مستقل به فعالیت ادامه داد.وظایف پیشین نیروی اس آ به اس اس محول شد و کشتار و تبعید یهودیان جز وظایف اصلی این گروه گردید. [۱۳]


کودتای مونیخ [ویرایش]

در ژانویه ۱۹۲۳ فرانسه منطقه روهر صنعتی را در پی پرداخت نشدن غرامت جنگ جهانی اول اشغال کرد این اشغال موجب هرج و مرج شد ویلیام کونو استعفا کرد وتلاش‌های حزب کمونیسم آلمان (KPD) بی نتیجه ماند. در چنین شرایطی که غرور ملی آلمان بار دیگر زیر پا گذاشته شده بود تعداد اعضای حزب به شدت افزایش پیدا کرد و در همین مدت ۲۰،۰۰۰ نفر تا پایان ماه نوامبر به اعضای حزب افزوده شد. در چنین شرایطی نازی‌ها تصمیم گرفتند به کمک ژنرال لودندورف در سالن آبجو مونیخ گرد هم آیی بر پا کنند و سپس در اعتراض به وضع کنونی دست به اعتراض بزنند. این اعتراضات در نهایت ناکام ماند در صبح آن روز یعنی ۹ نوامبر هم تعداد ۲۰،۰۰۰ نفر از نازی‌ها در اعتراض به هرج و مرج به وجود آمده در مونیخ دست به تظاهرات زدند که پلیس بر روی آنها آتش گشود و ۱۶ نفر از نازی‌ها کشته شدند. هیتلر، لودندورف و تعدادی دیگر دستگیر شدند. هیتلر با استفاده از فرصت پیش آمده در دادگاه (حضور خبرنگاران داخلی و خارجی) توانست به شهرت خود بیفزاید.وی در دادگاه اما پس از ۶ ماه با قید و به خاطر آنچه خیانت به دولت و ملت خوانده شد در مارس ۱۹۲۴ محاکمه و به ۵ سال حبس محکوم شد. در این مدت بود که هیتلر کتاب نبرد من خویش را نوشت و حزب نازی در جریان این فعالیت‌ها ممنوع اعلام شد.[۱۴][صفحه؟] آدولف هیتلر پس از آزادی دوباره اقدام به تجدید سازمان کرد. اما متعهد شد که گروه شبه نظامی حزب را منحل کند و اقدامی بر علیه دولت وقت انجام ندهد.البته هیتلر با کمک هاینریش هیملر اس اس را در آوریل ۱۹۲۵ تاسیس کردند و همچنین تمرکز بیشتری در جذب زنان در حزب گرفتند همچنین شعار معروف حزب به نام سلام هیتلر (Heil Hitler) نیز در همین سال تصویب شد.

انتصاب به عنوان صدراعظم [ویرایش]

در تاریخ ۲۰ ژوئیه ۱۹۳۲ انتخابات رایشتاگ صورت گرفت و حزب نازی ۳۷،۴٪ کل آرا را به خویش اختصاص داد و به بزرگترین حزب رایشتاگ تبدیل شد. در سوی دیگر مجموع آرای حزب نازی و حزب کمونیسم آلمان ۵۲٪ کل آرا را تشکیل می داد و این اکثریت هرگز موفق به همکاری مناسب با هم نشدند. پس از آن هیتلر در سال ۱۹۳۲ تصمیم گرفت در انتخابات ریاست جمهوری آلمان شرکت کند.رقیب اصلی و قدرتمند وی ژنرال هیندنبورگ بود که مورد احترام اکثر احزاب و مردم آلمان بود. در دور نخست هیتلر نزدیک به یک سوم آرا را از آن خود کرد و هیندنبورگ نیمی از آرا را بدست آورد. در دور دوم علی رغم تبلیغات وسیع حزب نازی، هیتلر با بدست آوردن ۳۷ در صد آرا باز هم شکست خورد و هیندنبورگ به عنوان رییس جمهور انتخاب شد.[۱۴][صفحه؟] کشمکش بر سر انتخاب صدراعظم در رایشتاگ سال ۱۹۳۲ ادامه داشت. رئیس جمهور هیندنبورگ به خوبی می دانست که دیگر احزاب وابسته به آمریکا هیچ قدرتی در رایشتاگ ندارند و تنها احزاب قدرتمند نازی‌ها و حزب کمونیست آلمان هستند که در مجموع بیش از ۵۰٪ از کل مجلس را به خود اختصاص داده اند. در ابتدا تمام محافل سیاسی گمان می‌کردند فرانتس فون پیپن عضو حزب کمونیسم آلمان از طرف رئیس جمهور به عنوان صدراعظم معرفی شود اما رئیس جمهور هیندنبرگ در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ آدولف هیتلر را به عنوان رهبر حزب اکثریت رایشتاگ به عنوان صدر اعظم و مسئول تشکیل کابینه معرفی کردند. هیتلر به دلیل مخالفت شدید با اتحادیه‌های کارگری و مارکسیستها مورد توجه و حمایت صاحبین صنایع بزرگ آلمان(مانند تیسن صاحب شرکت فولاد تیسن) قرار گرفت و سیل کمکهای نقدی به صندوق حزب و نیز حساب شخصی هیتلر سرازیر شد.فهرست افرادی که به هیتلر کمک می‌کردند تا زمان برگزاری دادگاههای نوربنبرگ مخفی باقی ماند.با وجود نقش عمده این کمکهای اقتصادی، هیتلر پس از رسیدن به قدرت خود را وامدار هیچکس نمی دانست و در موقع لزوم آماده قربانی کردن هر شخص یا گروهی به نفع خود بود.در انتخابات ریاست جمهوری نازی‌ها از همه تکنولوژی‌های در دسترس برای تبلیغات استفاده می کردند.[نیازمند منبع]

قصد ترور هیتلر [ویرایش]

بمب گذاری در آشیانه گرگ [ویرایش]

در ژوئیه ۱۹۴۴ به عنوان بخشی از عملیات افسانه شمال در آشیانه گرگ محل اقامت هیتلر بمب گذاری انجام شد. اما هیتلر کشته نشد. پس از این ماجرا هیتلر دستور به پاکسازی داد که در این جریان بیش از ۴،۹۰۰ نفر اعدام شدند.[نیازمند منبع]

بمب گذاری در سالن آبجوفروشی [ویرایش]

۹ روز پس از شروع جنگ دوم جهانی آدولف هیتلر در عصر روز ۸ نوامبر به مونیخ رفت تا در سالگرد انقلاب نازی‌ها برای هواداران حزب نازی در مونیخ سخنرانی کند. با این حال او با توجه به جنگ با لهستان ترجیح داد هرچه زودتر به برلین بازگردد.هیتلر با وجود آن که به مونیخ رفت به فاصله کوتاهی پس از ورود به این شهر درصدد بازگشت به برلین برآمد اما اوضاع بد جوی مانع از بازگشت او به پایتخت شد.با توجه به این شرایط بود که هیتلر تصمیم گرفت با کوتاه کردن نطقش با یکی از قطارهای شبانگاهی به برلین بازگردد. این تغییر برنامه باعث شد وی نطق خود را زودتر از زمان تعیین شده یعنی ساعت ۹ شب به پایان برده و راهی ایستگاه مرکزی راه آهن شود.او بلافاصله پس از سخنرانی اش در سالن آبجوفروشی که تظاهرات از آنجا شروع شده بود محل را ترک کرد و به همراه محافظانش راهی ایستگاه قطار برلین شد. تنها ۱۳ دقیقه پس از خروج آدولف هیتلر از سالن انفجار مهیبی در سالن آبجوفروشی مونیخ به وقوع پیوست که در آن ۸۰ تن کشته و ۶۳ نفر زخمی شد و هیتلر از توطئه ترور جان سالم به در برد.بمب توسط نجاری به نام گئورگ السر کار گذاشته شده بود، گئورگ السر نجاری از اهالی جنوب غربی آلمان با گرایشات کمونیستی بود.وی هیچگاه در آلمان پس از جنگ به چهره ای محبوب تبدل نشد. نازی‌ها برای سالها تاکید داشتند السر طرح چنین تروری را به تنهایی انجام نداده بود و او در واقع دست نشانده سرویس اطلاعاتی بریتانیا است.السر تنها چند ساعت پس از این اقدام ناکام در حالی که سعی داشت به سوئیس فرار کند در مرز دستگیر شد. فرمان مرگ السر در ۴ آوریل سال ۱۹۴۵ توسط آدولف هیتلر صادر و حکم در همان روز اجرا شد.[۱۵]

آلمان نازی [ویرایش]

نوشتار اصلی: آلمان نازی

آلمان نازی به حکومت آلمان در دوران بین سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ اطلاق می‌شود که دولت آدولف هیتلر تا سال ۱۹۴۵ میلادی در آن کشور در راس حکومت بود. در این دوران، کشور آلمان تحت حکومت حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان به رهبری آدولف هیتلر به عنوان صدراعظم بود. وی از سال ۱۹۳۴ رهبر حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان شد. تا سال ۱۹۲۸ حزب نازی تنها ۱۲ کرسی در مجلس ملی آلمان داشت که با عمیق شدن بحران‌های اقتصادی و سیاسی توانست تا سال ۱۹۳۲ بیش از ۲۳۰ کرسی در مجلس ملی آلمان به دست آورد و این تعداد کرسی حزب نازی را به بزرگترین حزب مجلس ملی تبدیل کرد. رئیس جمهور هیندنبورگ در تاریخ ۳۰ ژانویه ۱۹۳۰ آدولف هیتلر را به عنوان صدراعظم و مسئول تشکیل کابینه معرفی کرد. هیتلر توانست با همراه کردن برخی احزاب کابینه ائتلافی خود را تشکیل دهد. در جریان آتش گرفتن رایشستاگ (مجلس ملی) هیتلر توانست بزرگترین رقیب خود حزب کمونیست آلمان را از صحنه خارج کند و این اولین قدم برای تک حزبی کردن آلمان بود.در ماه مارس ۱۹۳۳ حزب نازی توانست قانونی را در مجلس تصویب کند که به موجب آن اختیارات بالایی به صدراعظم داده می شد تا در طول ۴ سال قانون اساسی آلمان اصلاح شود، این فرصت چهار ساله اجازه می داد برنامه‌های حزب نازی به خوبی و به صورت کامل اجرا شود احزاب دیگر در مجلس ملی آلمان مخالف این قانون بودند و پس از مخالفت یک به یک از صحنه سیاسی آلمان حذف می شدند تا اینکه در ۱۴ ژوئیه ۱۹۳۳ آلمان رسماً یک کشور تک حزبی اعلام شد. پس آن گام‌های بعدی در تشکلیل رایش برداشته شد و در قدم بعدی پرچم با نشان صلیب شکسته در کنار پرچم جمهوری وایمار برافراشته شد و در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۴ به دستور رئیس جمهور پل فون هیندنبورگ، صدراعظم هیتلر موظف شد اختیارات ایالت‌های آلمان را تا حد ممکن کم و اختیارات برخی از ایالات‌ها نیز به طور کامل زیر نظر برلین قرار دهد، این کار مغایر سیستم فدرالی در آلمان بود. هنگامی که در ژوئن ۱۹۳۴ خبرنگار انگلیسی در برلین از آدولف هیتلر در خصوص تغییرات بسیار در آلمان سوال کرد وی اینگونه پاسخ داد :

«در ابتدا این حرف من را به تمسخر گرفتند وقتی گفتم جنبش نازی ها هزار سال ادامه خوهد یافت، فراموش نکنید مردم چگونه به من می خندیدند هنگامی که ۱۵ سال پیش گفتم من روزی در آلمان حکومت می کنم.خنده آنها به همان مقدار ابلهانه است وقتی من می گویم در قدرت باقی خواهم ماند »

هیتلر با رشته‌ای از عملیات خشن (مانند به آتش کشیدن رایش تاگ، پارلمان آلمان) به درهم شکستن مقاومت نیروهای دگراندیش، سرکوب مخالفان و تحکیم قدرت حزب نازی دست زد.به دلیل نداشتن اکثریت قاطع در پارلمان هیتلر پس از بدست آوردن پست نخست وزیری همچنان قادر نبود به عنوان قدرت مطلق حکومت کند به همین دلیل با طرح یک دسیسه کمونیستها را از صحنه سیاسی آلمان خارج کرد.دستگاه تبلیغاتی حزب نازی در ابتدا سعی کرد کمونیستها را اغتشاشگر معرفی کند و وانمود کند که آنها در پی انقلاب کومونیستی هستند.به دلیل عدم تاثیر تبلیغات بر مردم، گروههای حمله نازی‌ها شروع به درگیری با کمونیستها، دستگیری رهبران و تخریب مراکز فعالیت آنها نمودند تا کمونیستها را تحریک به انجام عمل متقابل نمایند.با این همه اکثر مردم تبلیغات حزب نازی را باور نمی کردند.حزب نازی در مرحله آخر برای بدست آوردن بهانه لازم برای سرکوب کامل کمونیستها اقدام به آتش زدن ساختمان پارلمان آلمان (رایشتاگ) نمود و این کار را به کمونیستها منصوب کرد. پس از این اقدام کمونیستها با تبلیغات شدید سرکوب شدند.[۱۶]

آنشلوس (الحاق اتریش) [ویرایش]

برگه رفراندم برای الحاق به آلمان که گزینه آری با دایره بزرگ در مرکز مشخص شده‌است

علاقه به وحدت با آلمان پس از جنگ جهانی اول در مردم اتریش بسیار قوی بود اما هنگامی که هیتلر در آلمان به قدرت رسید مردم و دولت اتریش علاقه‌ای به رفتن زیر سلطه هیتلر نداشتند. هیتلر عقیده داشت اتریش (موطن وی) جز جدایی نا پذیر آلمان است و با استفاده از تحت فشار گذاشتن دولت ضعیف اتریش از طریق فشارهای دیپلماتیک و نیز فعالیت شدید نازی‌های اتریش توانست اتریش رادر سال ۱۹۳۸ بدون خونریزی اشغال و ضمیمه آلمان کند. وی در ابتدا دولت اتریش را مجبور به برگزاری رفراندم برای الحاق به آلمان نمود اما برای اشغال این کشور حتی منتظر اعلام نتیجه رفراندم نیز نشد و واحدهای ارتش رایش وارد اتریش شدند.انگلستان و فرانسه نسبت به این اتفاق واکنش شدیدی نشان ندادند چرا که از دید آنها نیز اتریش در واقع بخشی از آلمان بود که پس از جنگ جهانی اول از این کشور اول جدا شده بود،[اتریش قبل از جنگ جهانی اول جزء امپراتوری اتریش - مجارستان بود!] بنا براین لازم نبود بر سر این کار خطر جنگ جهان گیر دیگری را به جان بخرند.موفقیت هیتلر در الحاق اتریش به رایش، بدون خونریزی و واکنش منفعلانه دولتهای پیروز جنگ اول در مقابل وی موجب افزایش محبوبیت و قدرت هیتلر در آلمان شد.هیتلر مدتی بعد با درک عدم علاقه فرانسه و انگلیس برای جنگیدن، توانست به سادگی چکسلواکی را نیز ضمیمه آلمان نماید.به دلیل اینکه واژه آلمانی آنشلوس(به معنی الحاق) در هنگام وقوع این رخداد، بسیار در مطبوعات اروپا مورد استفاده قرار می‌گرفت این رخداد به نام آنشلوس معروف است.[۱۴][صفحه؟]

اقتصاد [ویرایش]

اقتصاد آلمان نازی را نه می توان مانند شوروی یک اقتصاد کاملاً سوسیالیستی دانست و نه می توان آن را مانند آمریکا یک اقتصاد سرمایه داری دانست. اقتصاد آلمان در تئوری به دنبال یک سیستم سوسیالیستی بود اما از سرمایه گذاری خصوصی در چهاچوب خواسته‌های دولت نیز پشتیبانی می کرد. زمانی که نازی‌ها به قدرت رسیدند نرخ بی کاری حدود ۳۰٪ بود که از همان ابتدای تشکیل کابینه توسط هیتلر وی هیالمار شاخت را ابتدا به عنوان رئیس رایش بانک و سپس به عنوان وزیر اقتصاد انتخاب کرد.در سال ۱۹۳۷ هرمان گورینگ به جای هیالمار شاخت به عنوان وزیر اقتصاد معرفی شد.پس از آغاز جنگ هنوز یک سال تا پایان دوره چهار ساله نخست (۱۹۴۰) باقی مانده بود اما سیاست‌های اقتصادی آلمان به سیاست‌های اقتصاد جنگی تغییر پیدا کرد و آلبرت اشپیر جایگزین هرمان گورینگ شد در این مدت آلمان به شدت کمبود نیروی کار را احساس می کرد و در بسیاری از کارخانه‌ها مجبور شد از اسیران جنگی برای کار اجباری استفاده کند.


ادامه مطلب ...

نئاندرتال

نئاندرتال

اسکلت سرهم‌بندی شده انسان نئاندرتال.

انسان نئاندِرتال (Homo neanderthalensis) گونه‌ای از سردهٔ انسان بود که در اروپا و قسمت‌هایی از غرب آسیا، آسیای مرکزی و شمال چین (آلتای) سکونت داشتند. اولین نشانه‌ها از نئاندرتال‌های اولیه به حدود ۳۵۰ هزار سال پیش در اروپا برمی‌گردد. ۱۳۰ هزار سال پیش، مشخصه‌های کامل نئاندرتال‌ها ظاهر شدند و در ۵۰ هزار سال قبل نئاندرتال‌ها دیگر در آسیا دیده نشدند، با این وجود نسل آنها در اروپا تا ۳۳ تا ۲۴ هزار سال پیش منقرض نشده بود و شاید ۱۵ هزار سال پیش یعنی بعد از مهاجرت انسان امروزی به اروپا نسل این انسان‌های اولیه منقرض شده باشد.

برخی ژن‌ها میان نئاندرتال‌ها و انسان امروزی مشترک است. این به آن دلیل است که نئاندرتال‌ها و اجداد انسان مدرن زمانیکه ابتدا شروع به مهاجرت از آفریقا به نقاط دیگر جهان کردند، با یکدیگر آمیزش داشتند.

بدن نئاندرتال‌ها برای زندگی در آب و هوای سرد سازگاری یافته بود، بطور مثال آنها کاسه سر بزرگ داشتند، کوتاه قامت اما بسیار قوی بودند و دارای بینی بزرگی بودند، ویژگی‌هایی که مطلوب آب و هوای سرد هستند. طبق تخمین‌ها اندازهِ کاسهِ سر آنها و مغز بزرگتر از انسان‌های مدرن بوده‌است، با این وجود در این بررسی‌ها بدن قوی‌تر آنها در مقایسه با انسان‌های امروزی در نظر گرفته نشده‌است. بطور میانگین، نئاندرتال‌های مذکر دارای قد ۱۶۵ سانتی‌متر، از نظر وزنی سنگین و به دلیل فعالیت بدنی زیاد دارای استخوان‌بندی قوی بوده‌اند. بلندی زن‌های نئاندرتال بین ۱۵۳ تا ۱۵۷ سانتی‌متر بوده‌است.

طرح خاص ابزار سنگی در دوره پارینه سنگی میانی بنام محلی باستانی که این ابزارها در آن یافت شده‌اند، فرهنگ موستری نامیده شده‌است. از ویژگی‌های فرهنگ موستریان استفادهِ بسیار از شیوهِ تمدن لاوالی است. ابزار موستریان غالبا با استفاده از ضربه بوسیلهِ چکش‌های نرم ساخته می‌شدند، چکش‌های نرمی که با استفاده از موادی مانند استخوان، شاخ آهن و چوب ساخته می‌شدند و آنها از چکش‌های سفت سنگی استفاده نمی‌کردند. تقریبا در پایان دورهِ نئاندرتال‌ها، آنها ابزار Châtelperronian را ابداع کردند که «پیشرفته‌تر» از ابزارموستری بود. آنها یا خود Châtelperronian را ابداع کردند و یا آن را از انسان‌های مدرن «قرض گرفتند»، انسان‌های مدرنی که اینگونه تصور می‌شود که فرهنگ اوریناسی را ایجاد کردند.

محتویات

[نهفتن]

ریشه‌شناسی و طبقه‌بندی [ویرایش]

کلمهِ «انسان نئاندرتال» در سال ۱۸۶۳ برای اولین بار توسط ویلیام کینگ کالبد شناس ایرلندی بکار رفت. «نئاندرتال» (Neanderthal) در حال حاضر دو هجی متفاوت دارد: در هجی آلمانی کلمهِ Thal به معنای دره و یا شکاف در اوایل قرن بیستم به Tal تغییر یافت، اما صورت قبلی اغلب در ‌انگلیسی وهمیشه در اسامی علمی حفظ شده، درحالی که صورت جدید در آلمان مورد استفاده‌است.

Neanderthal و یا «درهِ Neander» از نام دانشمند الهیات یواخیم نئاندر که در اواخر سده ۱۷ در آنجا زندگی می‌کرده، گرفته شده‌است.

تلفظ اولیهِ این کلمه در زبان آلمانی (بی‌توجه به هجی آن) با صدای /t/ است. (بنگ به آواشناسی آلمانی.) در زبان انگلیسی، این کلمه انگلیسی شده و به صورت /è/ (مثلا در کلمهِ thin) تلفظ می‌شود، با این حال اغلب تلفظ آلمانی آن بکار می‌رود.

دیرینه شناسان برای سال‌های متمادی در مورد این نکته بحث داشتند که آیا نئاندرتال‌ها باید جزء «انسان امروزی نئاندرتال» و یا «انسان‌های نابود نئاندرتال» قرار گیرند، که در حالت دوم نئاندرتال‌ها به عنوان گونه‌ای فرعی از انسان امروزی در نظر گرفته می‌شوند. با این وجود، از شواهد اخیر از مطالعات دی‌ان‌ای میتوکندی اینطور تعبیر شده که نئاندرتال‌ها گونه‌ای فرعی از «انسان امروزی» نیستند. بعضی دانشمندان، برای مثال میلفرد ولپاف عنوان کرده‌اند که شواهد فسیلی نشان می‌دهند که دو گونه دورگه‌ای هستند و بنابراین هر دو از یک گونه زیستی هستند. سایرین مانند پرفسور پال ملرز از دانشکاه کمبریج عنوان کرده‌اند که «شواهدی برای تقابل فرهنگی این دو پیدا نشده است».

کشف [ویرایش]

گونه اصلی، نئاندرتال 1

جمجمه‌های نئاندرتال‌ها در شهر انگیس در بلژیک در سال ۱۸۲۹ کشف شدند، و در معدن فوربیس، جبل‌الطارق، در سال ۱۸۴۸ پیش از کشف «اولیه» در معدن سنگ آهک در درهِ نئاندر (نزدیک دوسلدورف) در ماه آگوست، ۱۸۵۶؛ سه پیش از انتشار «منشاء حیات» اثر چارلز داروین.

یک نمونه بنام نئاندرتال ۱ شامل یک جمجمه، دو ‌استخوان‌های ران، سه استخوان از بازوی راست، دو استخوان از بازوی چپ، قسمتی از ایلیوم، بخش‌هایی ازاستخوان کتف و دنده‌ها بود. کارگرانی که این فسیل‌ها را یافتند، گمان می‌کردند که آن‌ها از بقایای یک خرس هستند. آنها بقایا را به طبیعت‌شناس آماتور جوآن کارل فاهلرات دادند و وی آنها را به هرمان اسکافهاسن کالبدشکاف داد. آنها ین کشف را مشترکا در سال ۱۸۵۷ اعلام کردند.

امروزه آنها این اکتشاف شروع دیرینه‌شناسی انسان در نظر گرفته‌می‌شود. این اکتشافات و دیگر اکتشافات این نظریه را ایجاد کردند که این بقایا مربوط به اروپایی‌های کهن که نقشی مهم در سرآغاز انسان داشته‌اند، هستند. از آن زمان استخوان‌های بیش از ۴۰۰ نئاندرتال یافت شده‌است.

فسیل‌های مهم [ویرایش]

  • La Ferrassie ۱
  • Shanidar ۱
  • La Chappelle-aux-Saints ۱
  • Le Moustier
  • Neanderthal ۱

کالبدشناسی [ویرایش]

مقایسه جمجمه گونه انسان هوموساپینس با نئاندرتالنسیس

در زیر لیست نشانه‌هایی که نئاندرتال‌ها را از انسان مدرن متمایز می‌کند آورده شده‌است، البته از همهِ آنها نمی‌توان برای تمایزنئاندرتال‌ها از مناطق جغرافیایی مختلف و یا دوره‌های تکاملی گوناگون از انسان امروزی استفاده کرد. همچنین برخی از این نشانه‌ها در انسان‌های مدرن خصوصا در برخی قوم‌ها وجود دارند. در مورد رنگ پوست، مو و شکل قسمت‌های نرم بدن آنها مانند چشم‌ها، گوش‌ها. لب‌های نئانتردال‌ها اطلاعاتی وجود ندارد.

در مقایسه با انسان‌های امروزی، نئاندرتال‌ها کوچکتر بوده و ویژگی‌های ساختاری متمایزی دارند، خصوصا کاسه‌سر آنها که خصوصا در برخی مناطق جغرافیایی قسمت‌های بیشتری دارد. شواهد نشان می‌دهد که آنها از انسان‌های امروزی قوی تر بوده و بدن قوی آنها نتیجهِ سازگاری با آب و هوای سرد اروپا در طول دورهِ پلیستوسن بوده‌است.

برجستگی استخوان پس سری، برجستگی استخوان پس سریکه مانند موی بسته شده (گوجه‌ای) است.

"ویژگی‌های بدنی نئاندرتال‌هاً
جمجمه‌ایجمجمه‌ای فرعی
Suprainiac fossa، شیاری در بالای اینیونبسیار قوی‌تر
نوک انگشتان گرد بزرگ
صورت میانی برجستهدنده‌هایی لوله‌ای
جمجمهِ کوتاه، بزرگ و طویلکاسهِ زانوی بزرگ
جمجمهِ مسطحاستخوان ترقوه بزرگ
برجستگی زبر چشمی، خط ابروی برجستهاستخوان شانه کوتاه و خمیده
حجم جمجمه ۱۲۰۰ تا ۱۷۵۰ سانتی متر مکعب (۱۰٪ بیشتر از میانگین انسانهای امروزی)بدنه ضخیم و خمیده استخوان‌های ران
نبود چانه برجسته (برجستگی مغزی؛ این در حالیست که برجستگی مغزی در گونه‌های بعدی اندک است)استخوان‌های کوتاه ساق و قلم پا
برآمدگی روی استخوان گیجگاه پشت گوشلگن خاصره بلند و باریک (بیرون زدگی لگنی)
عدم وجود شیار در دندان نیش
فضای دندان آسیاب بعد از دندان آسیاب سوم
برجستگی استخوانی در گوشه‌های و روری بینی
شکل خاص قسمت استخوانی گوش درونی
روزنه‌های مغزی بزرگتر برای خون رسانی به صورت در فک زیرین
بینی بزرگ و برجسته

بر اساس مطالعات سال ۲۰۰۱، برخی صاحبنظران عنوان کردند که نئاندرتال‌ها قرمز رنگ بوده و برخی انسان‌های مو قرمز و کک مکی امروزی از نسل نئاندرتال‌ها هستند.

با این وجود بسیاری دیگر از محققان مخالف این نظریه‌اند.

زبان [ویرایش]

جمجمه انسان نئاندرتالنسیس که به سال 1886 در بلژیک پیدا شده است.

این نظریه که نئاندرتال‌ها زبان پیچیده نداشته‌اند کاملاً پذیرفته است. در گذشته بحث‌هایی در مورد صحت بازسازی تارهای صوتی نئاندرتال‌ها وجود داشت، تا اینکه در سال ۱۹۸۳ استخوان لامی یک نئاندرتال در غار کبارا در فلسطین یافت شد. استخوان لامی استخوانی کوچک است که ماهیچه‌های زبان و حنجره را متصل می‌سازد و با محکم نگاه داشتن این دو در مقابل هم حرکات گسترده زبانی و حنجره‌ای را ممکن می‌سازد که اگر این‌گونه نبود نظریه بالا درست بود. بنابراین این وضعیت نشان می‌دهد که از لحاظ آناتومیک قابلیت تکلم وجود داشته‌است. استخوان یافته شده کاملاً شبیه استخوان‌های انسانهای امروزیست.

علاوه بر این وضعیت آوایی گوش بیرونی و گوش درونی اجداد نئاندرتال یعنی انسان هایدلبرگی بر اساس جممجه‌هایی که در اسپانیا یافت شدند نشان می‌دهد که آنها حساسیت‌های صوتی مشابه با انسان‌های امروزی داشته‌اند و با شامپانزه‌ها بسیار متفاوت بوده‌اند. بنابراین آنها نه تنها قادر به تولید اصوات گوناگون بلکه قادر به تشخیص آنها نیز بوده‌اند.

جدای از شواهد آوایی عنوان شده در بالا، شواهد عصب‌شناختی در مورد احتمال تکلم در نئاندرتال‌ها بصورت راه زیرزبانی نیز وجود دارد. راه زیرزبانی نئاندرتال‌ها هم اندازه انسان‌های امروزیست که بسیار بزرگتر از راه زیرزبانی شامپانزه‌ها و استرالوپیتی سین است. از این راه زیر زبانی عصب زیر زبانی عبور می‌کند که هماهنگی ماهیچه‌های زبانی را تامین می‌کند. محققان عنوان کرده‌اند که این شواهد گویای این هستند که توانایی آوایی نئاندرتال‌ها مشابه انسان‌های امروزی بوده‌است.

یک تیم تحقیقاتی از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، به سرپرستی دیوید دگوستا، به این نتیجه رسیده‌است که اندازه مجرای زیر زبانی عامل تعیین کننده‌ای در توانایی تکلم نیست. تحقیقات تیم وی، که نشان می‌دهد که بین اندازه مجرا و قابلیت تکلم رابطه‌ای وجود ندارد، گویای آن است که تعدادی از پستانداران نخستین پایه، که هنوز از بین نرفته‌اند، و نیز تعدادی فسیل متعلق به استرالوپیته سین‌ها وجود دارد، که اندازهٔ مجرای زیرزبانی در آنها، یکسان یا بزرگ‌تر است.

بسیاری معتقدند که حتی بدون شواهد مربوط به استخوان لامی، باز هم مشخص است که ممکن نیست ابزارهایی به پیشرفتگی ابزارهای عصر موستریان، که به انسان‌های نئاندرتال نسبت داده شده، بدون وجود توانایی‌های شناختی که دربرگیرنده نوعی از زبان گفتاری است، ساخته شده باشند.

در بازسازی دستگاه آوایی انسان‌های نئاندرتال و کیفیت گفتاری آنها، توضیحات بسیاری دخیل هستند که از لحاظ اطلاعات آواشناختی ضعیف بوده‌اند. یکی از دیدگاه‌های رایج این است که حنجره انسان‌های نئاندرتال بالاتر قرار داشته، و در نتیجه قادر به تولید آن دسته حروف صدا داری که لازمه گفتار انسانی است نبوده‌اند؛ این دیدگاه بر اساس بازسازی دستگاه گفتاری با استفاده از شواهد فسیلی موجود، و تعبیر و تفسیرهایی از ویژگی‌های صوتی دستگاه آوایی بازسازی شده شکل گرفته، که هر دو، محل بحث و تردید هستند. ممکن است در نئاندرتال‌های مذکر بالغ، موقعیت حنجره به اندازهٔ انسان‌های مونث امروزی پایین بوده باشد. علاوه بر این، دستگاه آوایی، تغییر پذیر و قابل انعطاف است، ودر بسیاری از پستانداران، امکان حرکت حنجره وجود دارد. نهایتا، این عقیده که حروف صدادار /ای، آَ، او/ برای تکلم انسان ضروری هستند (و این که نئاندرتال‌ها در صورت عدم برخورداری از آن، نمی‌توانسته‌اند زبانی همچون زبان انسانها داشته باشند) از این نکته غفلت می‌کند که دست کم یکی از این سه حرف صدادار در بسیاری از زبان‌های انسانی وجود ندارند، و «سیستم حروف صدادار عمودی» نیز فاقد صداهای /ای/ و /او/ می‌باشد.

نظرات بی اساس تری که در مورد تکلم نئاندرتال‌ها مطرح می‌شود، این است که زبان آنها به یکی از این دو دلیل، خیشومی شده بوده: ۱. زبان در بخش بالاتری از گلو قرار داشته (که هیچ گواهی که مورد پذیرش همه باشد برای آن وجود ندارد)، و ۲. به این سبب که نئاندرتال‌ها، مجاری بینی بزرگ تری داشته‌اند. خیشومی‌شدگی تکلم به هیچ کدام از این دو عامل بستگی ندارد، بلکه به این مربوط است که آیا نرم‌کام در هنگام صحبت کردن پایین می‌آید یا خیر. بنابراین خیشومی شدگی قابل کنترل است، و معلوم نیست که آیا تکلم نئاندرتال‌ها خیشومی‌شده بوده یا نه. نظرات مربوط به کاهش قابلیت فهم تکلم خیشومی شده، این واقعیت را نادیده گرفته‌اند که بسیاری از گونه‌های زبان انگلیسی، حروف صدادار خیشومی شده، و به ویژه حروف صدادار پایین دارند، که هیچ تاثیری بر قابل فهم بودن آنها ندارد.

نظر دیگر نیز که بیان می‌کند یک «حنجرهٔ ستبر» ارتعاش‌های بیشتری در لایه‌های صوتی ایجاد می‌کند، و به همین دلیل سبب تولید صدای زیرتر و بالاتری می‌شود، درست نیست. اگر وجود «حنجرهٔ ستبر»، دلیلی بر وجود چین‌های صوتی بزرگ تری نیز باشد، این چین‌ها با سرعت نسبتا کمتری مرتعش می‌شوند، و به این ترتیب صدای بم تری تولید می‌شود. هر نظری که به «میزان زیر و بمی صداً مربوط است، این نکته را در نظر نمی‌گیرد که سرعت ارتعاش چین‌های صوتی می‌تواند در اثر تغییر میزان کشش این چین‌ها، و نیز میزان فشار زیر حنجره‌ای تغییر کند. به بیان دیگر، ویژگی‌های زیستی چین‌های صوتی هرچه که باشد، این احتمال وجود دارد که از نظر میزان ارتعاش چین‌های صوتی (که به عنوان میزان زیر و بمی صدا تلقی می‌شود) گفتار نئاندرتال‌ها نیز، مانند گفتار انسان‌ها و یا صداهای تولید شده توسط سایر پستانداران، متنوع و متفاوت بوده باشد، و سطح صدای اصلی یا متوسطی که عوامل زیستی در تعیین آن دخالتی نداشته‌اند، با تغییر کنش گرایانهٔ وضعیت»خنثی" در لایه‌های صوتی، به دست آمده باشد.

ابزارها [ویرایش]

در سایت‌های باستانی نئاندرتال (عهد پارینه سنگی میانه) نیز مجموعه ابزارهایی پیدا شده‌اند که از یافته‌های سایت‌های (عهد پارینه سنگی جدید) – احتمالا انسان‌های مدرنی که جایگزین آنها شدند در این سایت‌ها اسکان داشته اند- کمتر، و با آنها متفاوت اند. شواهد فسیلی که نشان دهند چه کسی ممکن است این ابزارها را در اوایل عهد پارینه سنگی بالا ساخته باشد، هنوز به دست نیامده‌است.

شواهد چندانی مبنی بر این که نئاندرتال‌ها از شاخ‌ها، صدف‌ها، و یا سایر مواد استخوانی برای ساختن ابزارهای خود استفاده می‌کرده‌اند، در دست نیست؛ ساخته‌های استخوانی آنها نسبتا ساده‌است. اما به هر حال، مجموعه ابزارهای نئاندرتالی (موستریان) شامل نمونه‌های پیچیده‌ای چون ابزارهای سنگی تراش خورده، تبرهایی که به منظورهای خاصی ساخته شده بودند، و نیزه می‌شد. شمار زیادی از این ابزارها بسیار تیز بودند. علاوه بر این، شواهد بسیاری نیز مبنی بر استفادهٔ آنها از چوب وجود دارد، اما بسیار بعید است که چنین ابزارهایی تا کنون باقی مانده و حفظ شده باشند.

نئاندرتال‌ها سلاح‌هایی نیز داشته‌اند، اما تا کنون هیچ گواهی مبنی بر پرتابی بودن این سلاح‌ها پیدا نشده. آنها نیزههایی داشته‌اند که دستهٔ چوبی بلندی بوده و سرنیزه‌ای، بسیار محکم به آن متصل بوده‌است، اما از این نیزه‌ها برای پرتاب کردن استفاده نمی‌کرده‌اند (به عبارت بهتر، این نیزه‌ها زوبین نبوده‌اند). اما به هر رو، تعدادی نیزهٔ چوبی پرتابی، که قدمت ۴۰۰٫۰۰۰ ساله دارند، در شونینگن در شمال آلمان پیدا شده‌است. عقیده بر این است که این نیزه‌ها توسط اجداد نئاندرتال‌ها، «هومو ارکتوس» یا «ه. هایدلبرگنسیس» ساخته شده‌اند. عموما سلاح‌های پرتابی را به «هومو ساپینس»ها منسوب می‌دانند. عدم وجود سلاح‌های پرتابی، بیش از آن که نشان دهندهٔ فن آوری پایین تر یا توانایی کمتر باشد، گواهی است بر شیوه‌های متفاوت تغذیه.[نیازمند منبع]

با وجود این که یافته‌های بسیاری دربارهٔ تدفین مردگان در میان نئاندرتال‌ها به دست آمده، شیوه‌های تدفین آنها بسیار ساده تر از انسان‌هایی است که از نظر آناتومی، مدرن به شمار می‌روند. تعبیر و تفسیر تدفین‌های شنیدار IV، که گویای وجود گل در محل تدفین است، و بنابر این نشان می‌دهد که با یک تدفین آیینی روبرو هستیم، از سوی دیگر، گمان می‌رود ۵ یا ۶ دانهٔ گلی که همراه با شنیدار IV پیدا شده‌اند، حتی در میان جوامع نسبتا متاخرتر «مدرن»، مصارف دارویی «سنتی» داشته باشند. در برخی موارد، در تدفین‌های نئاندرتال‌ها اشیای داخل گور، از جمله استخوان‌های نوعی گاو میش کوهان دار و گاو نر، تعدادی ابزار، ورنگدانههای اخرایی نیز دیده می‌شود.

نئاندرتال به انجام کارهای پیچیده‌ای می‌پرداخته‌اند، که معمولاً مختص انسان است. به عنوان نمونه، سرپناه‌های پیچیده‌ای ساختند، موفق به کنترل آتش شدند، و توانستند پوست حیوانات را بکنند. از همه جالب تر، یک استخوان ران خرس است، که داخل آن خالی شده، و چهار سوراخ دارد که به شکلی شبیه چهار سوراخ گام دیاتونیک تعبیه شده اند؛ بسیاری عقیده دارند که این سوراخ‌ها عامدانه ایجاد شده‌اند. این استخوان در غرب اسلوونی در سال ۱۹۹۵، و در نزدیکی اجاقی که مورد استفاده نئاندرتال‌ها بوده، پیدا شد، اما اهمیت آن هنوز محل بحث است: برخی از پارینه انسان شناسان ادعا می‌کنند که ممکن است این قطعه استخوان یک فلوت بوده باشد، در حالی که برخی دیگر، آن را قطعه استخوانی طبیعی می‌دانند که توسط خرس‌ها تغییرشکل یافته‌است. به هر رو، تمامی سوراخ‌ها تقریبا به یک اندازه‌اند، و در یک خط افقی در امتداد ساقهٔ استخوان بر آن نقر شده باشند، که به این ترتیب، به نظر نمی‌رسد تاییدی بر ایدهٔ دوم باشد. همچنین رجوع کنید به:prehistoric music و Divje Babe.


مسکن طبیعی و محدوده [ویرایش]

محلهای یافت سنگواره نئاندرتال‌های معمولی

فسیل‌های کلاسیک نئاندرتال‌ها در همه جا پیدا شده‌اند. از شمال آلمان در شمال، تا اسراییل و کشورهای حوزهٔ مدیترانه مانند ایتالیا و اسپانیا در جنوب، و از انگلستان در غرب تا ازبکستان در شرق. احتمالا این مناطق، در تمامی دوره‌های زمانی مسکون نبوده است؛ به ویژه مرزهای شمالی این محدوده، پیوسته در معرض هجوم دوره‌های سرما قرار داشته‌است. از سوی دیگر، مرز شمالی که به واسطهٔ وجود فسیل‌ها تعیین شده، ممکن است با مرز شمالی واقعی محدوده‌ای که این نئانتدرتال‌ها در آن اسکان داشته‌اند، یکسان نباشد، چرا که مصنوعاتی که به نظر می‌رسد به میانهٔ دوران پارینه سنگی تعلق داشته باشند، در حدود شمالی دورتری، حتی تا °۶۰ عرض جغرافیایی واقع در جلگهٔ روسیه پیدا شده‌اند.

آیین اندام- بری یا آدم خواری تدفین آگاهانه و عامدانه، و قرار دادن اشیایی در گور، متداول‌ترین تجلی رفتارهای آیینی نئاندرتال‌ها است، و گویای طرز تفکری رو به پیشرفت است. اما نمایش بحث بر انگیز و جنجالی دیگری از رفتارهای آیینی با اموات را می‌توان در علائم بریدگی روی استخوان‌ها یافت، که در طولب تاریخ، به عنوان گواهی بر آدم خواری تلقی می‌شده‌اند. استخوان‌های نئاندرتال‌ها که در سایت‌های مختلف، از جمله (کن گرنال و ابری مولا در فرانسه، کراپینا در کرواسی، و گروتا گواتاری در ایتالیا) به دست آمده‌اند، همگی بریدگی‌هایی داشته‌اند که به وسیلهٔ ابزارهای سنگی ایجاد شده بود. به هر رو، بررسی دوبارهٔ این علامت‌ها با میکروسکپ‌های بسیار قوی، مقایسه با بقایای حیواناتی که ذبح شده‌اند، و نمونه‌های تازه‌ای از شیوه‌های تدفینی که در آنها گوشت مرده از استخوان‌های وی جدا می‌شد EXCARNATION نشان می‌دهند که احتمالا نمونه‌هایی از اندام- بری آیینی پیش روی ماست. بر روی تکه‌های استخوانی که در کراپینا پیدا شده‌اند، علامت‌هایی دیده می‌شود که مشابه علائمی است که روی استخوان‌هایی از یک تدفین ثانویه متعلق به مرده خانه‌ای در میشیگان (قرن ۱۴ میلادی)وجود دارند، و نشان دهندهٔ جدا کردن گوشت از جسدی هستند که تا حدودی تجزیه شده‌است. در گروتاگواتاری، به نظر می‌رسد کف جمجمه‌ای عمدا باز شده باشد (برای دسترسی به مغز)، کاری که ثابت شده توسط یک جانور گوشتخوار انجام شده؛ آثار دندان‌های کفتار روی جمجمه و آرواره دیده می‌شود. آثار و شواهدی که گویای آدم خواری هستند، لزوما عامل تفکیک نئاندرتال‌ها از «هومو ساپی ینس»های مدرن نمی‌شوند. «هومو ساپی ینس»های کنونی کورووای نیز به آدم خواری و اندام- بری هنگام تدفین اقدام می‌کنند.

آسیب‌شناسی [ویرایش]

آسیب‌ها یا صدماتی که در اسکلت‌های نئاندرتال‌ها در نمونه‌های غرب آسیا و اروپا مشاهده شده، در ۵ گروه عمده قرار می‌گیرد.

شکستگی [ویرایش]

به نظر می‌رسد که نئاندرتال‌ها پیوسته در معرض شکستگی، و به ویژه شکستگی دنده‌ها (شنیدارIV، کلیسای قدیسان«مرد کهنسال»)، استخوان ران ( لا فراسی۱)، ساق پا (لا فراسی۲و تبون۱)، ستون مهره‌ها ( کبارا۲)، و جمجه(شنیدارI، کراپینا، سالا۱)قرار داشته‌اند. اغلب این شکستگی‌ها درمان شده‌اند، و در آنها تقریبا نشانی از عفونت دیده نمی‌شود، که گویای آن است که با وجود عدم تحرک، از شکستگی‌ها به خوبی مراقبت می‌شده‌است. الگوی شکستگی‌های آنها شبیه شکستگی‌های نمایش دهندگان سوارکار امروزی است؛ این امر، و نیز فقدان سلاح‌های پرتابی، می‌تواند حکایت از آن داشته باشد که نئاندرتال‌ها با پریدن روی شکار خود، به وسیلهٔ خنجر یا از طریق مبارزه، آن را صید می‌کرده‌اند.

زخم [ویرایش]

در اسکلت بسیاری از نئاندرتال‌ها زخم‌هایی دیده شده که به طور خاص به شکستگی‌ها مربوط است. این زخم‌ها معمولاً به شکل زخم خنجر هستند، چنان که در شنیدار III، که ریه اش احتمالا در اثر اصابت خنجری بین دنده‌های ۸و۹ سوراخ شده بود، دیده می‌شود. این مورد ممکن است حمله‌ای عامدانه بوده باشد، و یا صرفا حادثه‌ای تصادفی در هنگام شکار؛ در هر صورت، این مرد چند هفته‌ای پس از برداشتن این زخم زنده مانده، تا هنگامی که در اثر سقوط صخره‌ای به رویش در غار شنیدار جان باخته‌است. سایر آثار زخم، شامل ضربه‌هایی به سر (شنیدارIوIV، کراپینا) می‌شود، که به نظر می‌رسد همگی درمان شده‌اند، گرچه نشانه‌هایی از زخم‌های سطحی در جمجه‌ها دیده می‌شود.


بیماری فرساینده [ویرایش]

التهاب مفاصل بویژه درانسانهای نئاندرتال شایع است که علی الخصوص مفاصل از قبیل مچ پا، (شانیدار ۳(، ستون فقرات و لمبر (‹‹پیر مرد›› (La Chapelle-aux-Saints، بازوان (La Quina ۵, Krapina, Feldhofer)، زانوان و انگشتان دست و پا را هدف قرار می‌دهد. این بیماری ارتباط نزدیکی با بیماری حاد شونده مفاصل، که از وخامت طبیعی ناشی از به کارگیری اعضای بدن تا محدودیت ناتوان ساز در حرکت و از شکل افتادگی را شامل می‌شود و در درجات مختلفی در اسکلتهای شانیدار مشاهده شده‌است. (۴)

بیماری هیپوپلاستیک [ویرایش]

هیپوپلاسیای مینای دندان یکی از نشانه‌های فشار در زمان شکل گیری دندانها و آثار به جا مانده از کمبود غذا، جراحت، یا بیماری روی خطوط و شیارها در دوره‌های مختلف مینای دندان است. مطالعه‌ای که بر روی تاج دندان ۶۶۹ انسان نئاندرتال انجام شده، نشان می‌دهد که ۷۵٪ افراد مبتلا به میزان و درجه‌ای از هیپوپلاسیا هستند و سوء تغذیه عامل اصلی این بیماری و متعاقب آن از دست دادن دندانها بوده‌است. علائم هیپوپلاسیا درتمامی اسکلتها، بویژه اسکلتهای پیر مشهود است و خصوصا در دندانهای ‹‹پیر مرد›› La Chapelle-aux-Saints and La Ferrassie بوضوح دیده می‌شود.

عفونت [ویرایش]

علائم عفونت در اسکلتهای نئاندرتال معمولاً به شکل آسیب‌هایی بر روی استخوان قابل روئت است که به صورت عفونت سیستماتیک در نواحی ای که به استخوان نزدیک تر هستند، به وجود آمده‌است. علائم زخمهای حاد شونده در شانیدار ۱همانند La Ferrassie ۱ دیده می‌شود، که زخمهایی که هم در استخوان ران و استخوان درشت نی و هم در استخوان نازک نی او وجود دارد، بیانگر نوعی عفونت سیستماتیک یا کارسینوما (تومور بدخبم/ سرطان) می‌باشد.

قالب ساخته شده از انسان نئاندرتال در موزه پارینه سنگی زاگرس

سرنوشت نئاندرتالها [ویرایش]

نوشتار اصلی: انقراض نئاندرتالها

با پیدایش انسانهای ‹‹کرو مگنون›› در اروپا، نئاندرتالها به تدریج حدود 000ر45 سال پیش توسط انسان عصر جدید Homo sapiens از مکانهای خود بیرون رانده شدند. علیرغم آن، جمعیت‌های نئاندرتال برای هزاران سال در بخشهایی از مناطق قبیل کرواسی فعلی وشبه جزیره ایبریان و نیز شبه جزیره کرامین ماندند.

رویدادهای مهم تاریخی [ویرایش]

  • ۱۸۲۸: جمجمه‌های مربوط به نئاندرتالها در ‹‹منطقه انجیس›› بلژیک کشف شد.
  • ۱۸۴۸: جمجمه یک انسان متعلق به عهد دیرین در معدن سنگ فوربز ‹‹گیبرالتار›› یافت شد. در آن زمان کسی به اهمیت آن پی نبرد.
  • ۱۸۵۶برای نخستین بار ‹‹جان کارل فوهلرت›› فسیل موسوم به انسان نئاندرتال را که در نئاندرتال، دره‌ای نزدیک متمان که منطقه‹‹ نورث راین- وست فالیا›› آلمان امروزی است، شناسایی کرد.
  • ۱۸۸۰آرواره زیرین یک بچه نئاندرتال به همراه آوارهای فرهنگی از قبیل خانه، ابزار و وسایل خاص، و استخوانهای حیوانات منقرض شده در جای امنی یافت شد.
  • ۱۸۹۹: صدها استخوان مربوط به نئاندرتالها با شکل و ظاهر خاصی به همراه آثار فرهنگی و استخوانهای حیوانات منقرض شده ترسیم شدند.
  • ۱۹۰۸: یک اسکلت تقریبا کامل نئاندرتال به همراه ابزار و وسائل خاص و استخوانهای حیوانات منقرض شده کشف شدند.
  • ۱۹۵۷-۱۹۵۳: ‹‹رالف سولکی›› تعداد ۹ اسکلت نئاندرتال را در غار شانیدار، واقع در شمال عراق کشف کرد.
  • ۱۹۷۵: مطالعات‹‹اریک ترینکاس›› بر روی پاهای نئاندرتالها این قضیه را تایید کرد که آنها شبیه انسان عصر جدید راه می‌رفته‌اند.
  • ۱۹۸۷: ‹‹ترمو لومینیسنس›› جدیدی که از فسیلهایی در فلسطین به دست آمده، تاریخ نئاندرتالها را در غار کبارا/ کبارا به ۶۰، ۰۰۰ و انسان عصر جدید را درغفزه به ۹۰، ۰۰۰ سال نسبت می‌دهد. الکترون اسپین رزونانس(ESR) این تاریخها را تایید کرده‌است. (ESR) تاریخ غفزه را ۹۰۰۰۰ و‹‹ اس سخول›› را ۸۰۰۰۰ می‌داند.
  • ۱۹۹۱: تاریخهای جدید ESR حکایت از آن داشت که نئاندرتال تابون اسرائیل هم عصر انسانهای عصر جدید اهل سخول و غفزه بوده‌است.
  • ۲۰۰۰: ایگور اوچینیکوف، کیرستن لیدن، ویلیام گودمن و دیگران DNA یک نئاندرتال نوزاد متاخر (۲۹، ۰۰۰ سال) را از غار مزمای غایا در قفقاز بازیافتند.
  • ۲۰۰۵ موسسه مردم‌شناسی تکاملی ماکس پلانک پروژه‌ای را به منظور بازسازی ژن نئاندرتال به راه انداخت.
  • ۲۰۰۶: موسسه مردم‌شناسی تکاملی ماکس پلانک اعلام کرد که در نظر دارد در مورد ۴۵۴ علوم زییستی مبتنی بر کانکتی کات کار کند تا بتواندژن نئاندرتال را بازسازی کند.
Zagros Neanderthal

ژنوم [ویرایش]

تعداد ژنوم نئاندرتالها سه میلیارد زوج و تقریبا برابر ژنومهای انسان است که احتمالا ژنهایی از نئاندرتالها با ژنهای انسان یکسان است. چنین تصور می‌شود که مقایسه ژنوم نئاندرتال با ژنوم انسان منجر به افزایش فهم ما در مورد نئاندرتالها و همچنین تکامل بشر و مغز او خواهد شد.

سوانته پابو، محقق DNA بیش از ۷۰ نوع نئاندرتال را آزمایش کرده و به این نتجه رسید که تنها یک نوع از آن دارای DNA کافی برای نمونه برداری بوده‌است. DNA اولیه متعلق به یک تکه استخوان ۳۸۰۰۰ ساله یک استخوان ران که در سال ۱۹۸۰ در غار ویندیجا کرواسی کشف شده، نشان می‌دهد که ۵/۹۹٪ DNA نئاندرتالها و انسان عصر جدید مشترک است. این باور وجود دارد که این دو گونه حدودا ۵۰۰۰۰۰ سال پیش سلف واحدی داشته‌اند. برآورد و محاسبات مربوط به طبیعت نشان از آن دارد که این دو گونه ۵۱۶۰۰۰ سال پیش از همدیگر منشعب شده‌اند، این در حالی است که آثار فسیلی زمان انشعاب و متفاوت شدن این دو گونه را به ۴۰۰،۰۰۰ سال پیش نسبت می‌دهد. دانشمندان امیدوارند با استفاده از سوابق DNA از این نظریه دفاع کنند که این دو گونه با هم آمیزش مشترک داشته‌اند.

ادوارد رابین از آزمایشگاه ملی لورانس برکلی در برکلی کالیفرنیا اظهار داشته‌است که آزمایشی که اخیرا روی ژنوم نئاندرتالها انجام شده، حکایت از آن دارد که DNA انسان و DNA نئاندرتالها ۵/۹۹ تا ۹/۹۹٪ یکسان بوده‌است.

در نوامبر سال ۲۰۰۶، مقاله‌ای در یک ژورنال آمریکایی تحت عنوان ‹‹ حوادث آکادمی علوم ملی›› منتشر شد که در آن گروهی از محققان از این مساله خبر می‌دادند که نئاندرتالها و انسانها با یکدیگر آمیزش داشته‌اند. اریک ترینکاس از دانشگاه واشینگتن که یکی از نویسندگان این مقاله بود، چنین می‌گوید: ‹‹ گونه‌هایی از پستانداران که بسیار با هم مرتبط هستند، آزادانه با هم آمیزش می‌کنند و بچه‌های بارور زیستا و جماعت نابینا به دنیا می‌آورند››. این تحقیق مدعی حل و فصل مساله بحث برانگیز انقراض این موجودات است که به باور محققان، جمعیتهای انسانی و نئاندرتال از طریق توالد و تناسل جنسی با هم ادغام شده‌اند. اریک ترینکاس می‌گوید: ‹‹انقراض از طریق شیفتگی پدیده رایجی است››

فرهنگ عامه [ویرایش]

ادبیات عامه تمایل به این داشته‌است که در مورد طرز راه رفتن میمون وار و ویژگی‌های مربوط به نئاندرتالها اغراق کند. معلوم شده‌است که برخی از نمونه‌های اولیه یافت شده در واقع مبتلا به التهاب مفاصل شدید بوده‌اند. نئاندرتالها کلا موجودات دوپایی بوده‌اند و میانگین گنجایش مغز آنها از مغز انسانهای عصر جدید اندکی بزرگتر بوده‌است، این در حالی است که تصور می‌شود ساختار مغز آنها به گونه‌ای کاملا متفاوت سازماندهی شده بوده‌است.

در اصطلاحات و گفتار عامه از واژه نئاندرتال گاهی اوقات به عنوان توهین استفاده می‌شود تا فردی را که هوش پایینی دارد و دوستدار استفاده از زور جسمانی است را نشان بدهند. همچنین استفاده از این واژه در مورد یک فرد بدین معناست که او فردی ارتجاعی و معتقد به عقاید منسوخ و قدیمی است، دقیقا همانطور که واژه ‹‹دایناسور›› یا ‹‹الدنگ››/ (ادبیات) الدنگ›› برای اشاره به این صفات مزموم به کار می‌رود. نقطع عکس این روند توصیفاتی است که از نئاندرتالها در ادبیات به چشم می‌خورد؛ از قبیل ‹‹وارثان›› (ویلیام گلدینگ)، اثر ‹‹ویلیام گلدینگ›› و سری ‹‹بچه‌های زمین›› جین م. آئول و همچنین توجه جدی تر بژورن کورتن، دیرینه شناس در بسیاری از آثار خود، از جمله ‹‹رقص ببر›› و در کنار آن در نظریه ‹‹استان گوچ›› روانشاس بریتانیایی که می‌گوید انسان اصالتا حیوانی دورگه‌است.

نگارخانه [ویرایش]

لایه ی ازن

ازن

ازن (به انگلیسی: Ozone)؛ یکی از آلوتروپهای اکسیژن است به فرمول O۳ که گازی با اکسیدکنندگی بسیار بالاست. ازن معمولاً ناپایدار بوده و در بسیاری از واکنش‌ها مانند کلر عمل می‌کند و با مکانیزم ترکیب شدن با پروتئین و بی‌اثر کردن آنزیم کاهنده که برای تنفس یاخته مهم است، به عنوان میکروب کش عمل می‌کند.ازن یکی از مهم‌ترین گازهای زمین است. طبق تحقیقات پژوهشگران تا ۲۰ سال آینده قسمتی از لایه ازن که سوراخ شده‌است، درست می‌گردد.

تعریف کلی [ویرایش]

ازون واژه‌ای یونانی است به معنی «بو» و به ویژه «بو تند» اطلاق می‌شود. اوزن مولکولی با سه اتم اکسیژن است مولکول اکسیژن دارای دو اتم اکسیژن است اما تفاوت در یک اتم اکسیژن در این دو مولکول تفاوتهای اساسی را در این دو مولکول بوجود آورده‌است.

چرخه ازون [ویرایش]

در استراتوسفر (Stratospher) مولکول‌های تازه اوزن پیوسته با واکنش‌های شیمیایی و دریافت انرژی لازم از پرتوهای خورشید، به مولکول و اتم اکسیژن تجزیه می‌شوند. این اتم‌های اکسیژن که بسیار فعالند، طی مدت زمان کوتاهی کمتر از کسر ثانیه، از هم جدا و به مولکولهای اکسیژن متصل می‌شوند و تشکیل مولکولهای سه اتمی اکسیژن، یعنی ازون، می‌دهند. غیر از این چرخه طبیعی، طی واکنش‌هایی با ازت و هیدروژن و کلر تولید شده در سطح و رها شده به اتمسفر، از بین می‌رود.

ساختمان و فرمول گسترده ازون [ویرایش]

فرمول ازون به صورت رزونانسی نمایش داده می‌شود.

اهمیت ازون در زندگی بشر [ویرایش]

اگر فضانوردی، در ارتفاع زیاد، به این سیاره خانه ما نگاه کند، نوار نازک آبی رنگی که دور زمین را فراگرفته، نظرش را جلب خواهد کرد. این پوشش شفاف، حیات را در جو زمین تأمین می‌نماید. حیات، بصورتی که ما می‌شناسیم، تنها با پوشش حفاظتی ازون میسر می‌شود. بدون وجود اوزن ادامهٔ زندگی امکان ناپذیر است. پرتوهای خورشیدی، یکنواخت نیست. این پرتوها، شامل پرتوی به نام پرتو فرابنفش است.

چنانچه تمامی این پرتوها به سطح زمین می‌رسید، وجود زندگی در روی زمین امکان ناپذیر است. زیرا این پرتوها حامل مقدار زیادی انرژی مرگ‌زا برای موجودات زنده‌است. خوشبختانه تنها بخش ناچیزی از پرتو فرابنفش خورشید به سطح زمین می‌رسد. قسمت بیشتر این پرتو، انرژی خود را در ارتفاع ۲۰ تا ۳۰ کیلومتری سطح زمین و در جو آن از دست می‌دهد. در این عمق از جو فراگیرنده زمین، مقادیر متنابهی ازون موجود است و این ازون، پرتو فرابنفش را جذب می‌کند.


رایحه تازگی پس از آذرخش

پس از آذرخش، تنفس شما با آسودگی بیشتری صورت می‌گیرد. هوا پاکیزه و پر از تازگی است. علت این است که رعد و برق، سبب تولید گاز اوزن در جو می‌شود و همین گاز است که هوا را تازه‌تر می‌نماید.

نقش ازون در ضد عفونی آب

آبی که می‌آشامیم، کلریزه‌است. این آب زیان‌آور است و مزه آن نیز ناخوشایندتر از مزه آب چشمه‌است. آب ضد عفونی شده با ازون، عاری از هر گونه باکتری زیان‌آور است و مزه آن نیز خوشایندتر است.

انسان و نابودی لایه اوزن [ویرایش]

فعالیت انسانها بر روی زمین در سپر حفاظتی اوزن، اثر می‌گذارد. از نیمه قرن بیستم، فعالیت انسان روی زمین موجب بروز ضایعاتی در لایه اوزن شده و به نظر می‌رسد که حیات روی کره زمین در معرض مخاطره قرار گرفته‌است. در واقع انسان ناخواسته هوا را با مواد شیمیایی آلوده می‌کند و سپر حفاظتی خود را از بین می‌برد. در اواسط دهه ۱۹۷۰، دانشمندان به امکان تاثیر پرواز هواپیماهای تندرو و یا فوق سرعت صوت و مواد شیمیایی موجود در قوطی‌های عطر پاش روی لایه اوزن پی بردند.

هواپیماهای فراصوت، در ارتفاعات بسیار زیاد که هوا رقیق‌تر و مقاومت آن در برابر بدنه هواپیما کمتر است، پرواز می‌کنند و ازت فعال موجود در دود خروجی از موتور هواپیما اثر ضایع کننده بر روی لایه اوزن دارد. گازهای کلرو فلوئورو کربن (CFC) نیز که در خنک کننده‌ها و دستگاه‌های تهویه مورد استفاده قرار می‌گیرد، روی اوزن استراتوسفری خطرناک می‌باشد. هر اتم کلر آزاد شده از این گازها، حدود یک صد هزار مولکول اوزن را نابود می‌کند و با مصرف این گازها طی یک دهه مقادیر زیادی ازون از بین رفته و تراکم این گاز در استراتوسفر کاهش یافته‌است.

زیان‌های گاز اوزون [ویرایش]

اوزون از واکنش با مواد شیمیایی آلوده کننده‌ای که در سطح زمین، تولید و متصاعد شده‌اند، دوباره وارد تروپسفر (Troposphere) می‌شود و به سطح زمین می‌رسد. در این حالت، ازون نقش مخرب و آلوده کننده دارد. چون همراه با مواد شیمیایی دیگر بافتهای حیاتی، جانوری و گیاهی را به شدت آسیب می‌زند. ازون، در ارتفاع کم از سطح زمین، همراه دود و بخار موجود در هوا در بسیاری از شهرهای بزرگ و صنعتی جهان، موجب تشدید آلودگی می‌گردد. ازون در نقاط پایین اتمسفر یعنی تروپسفر، مانند گازهای گلخانه‌ای عمل می‌کند و افزایش تراکم آن در این ناحیه در بالا بردن گرمای عمومی کره زمین موثر است (گرم شدن زمین).

روم

روم

گسترهٔ زمانی امپراتوری روم:     جمهوری روم ۵۱۰ تا ۴۰ پ.م.      امپراتوری روم ۲۰ تا ۳۶۰ م.      امپراتوری روم غربی ۴۰۵ تا ۴۸۰ م.      امپراتوری روم شرقی ۴۰۵ تا ۴۸۰ م.

روم اشاره به سرزمین‌هایی در اروپا و آسیای صغیر دارد که مدتی در دست امپراتوری روم و امپراتوری روم شرقی بود. معمولاً در منابع عربی و اسلامی قدیم منظور از روم سرزمین‌های آسیای صغیر است. یکی از نام‌های عربی دریای مدیترانه نیز که در جنوب آسیای صغیر قرار دارد، «بحرالروم» به معنی «دریای روم» است.رمی‌های نخستین شاخه‌ای از قبایل لاتین زبان بودند که در حدود سال دو هزار پیش از میلاد، از اروپای مرکزی به ایتالیا مهاجرت کردند.در حدود سال هزار پیش از میلاد، رمی‌های مهاجم و کوچ رو با ساختن دهکده‌هایی بر روی هفت تپهٔ کم ارتفاع در پیچ و خم رود تیبر بر لیه شمالی دشت حاصلخیز لاتیوم، آغاز به یکجانشینی نمودند.

نام روم بعد از فروپاشی امپراتوری روم شرقی در دوره سلجوقیان روم و بعد عثمانیان همچنان به‌کار می‌رفت.

محتویات

[نهفتن]

واژه‌شناسی [ویرایش]

بنابر افسانه‌های رومیان موسسین روم رومولوس و رموس بودند که فرزند مارس خدای جنگ بودند. روم از کلمه یونانی Ρώμη می‌آید که به معنی شجاع می‌باشد. همچنین معنی گرگ هم می‌دهد که از افسانه شیر دهی یک گرگ ماده به رومولوس و رموس در زمان طفولیتشان بوده است.

She-wolf suckles Romulus and Remus.jpg

برخی معتقدند که واژه «روم» از نام اوستایی sairama (که در پارسی کنونی سلم می‌خوانیم) گرفته شده است. سلم یکی از سه پسر فریدون شاه اسطوره‌ای ایران بود که روم را به سلم بخشید.

در زبان پهلوی به روم Hrom و به کسی یا چیزی که از روم بود هروماییگ Hromâyig می‌گفتند.

نقشه امپراتوری روم

در افسانه‌های رومی هم آمده که وقتی رومولوس و رموس به سرزمین تیبر رسیدند، خواستند شهری را تاسیس کنند. رومولوس بر فراز تپهٔ پالاتینوس چند سنگ را روی هم گذاشت و محدودهٔ خود را معلوم کرد رموس برادر او از روی سنگ پرید بخاطر این‌کار او رومولوس برادرش را کشت و گفت:"از این بعد هرکس به محدودهٔ من بیاید سزایش این است".[۱]

دین [ویرایش]

رومیان برای خدایان خود معابد زیادی بنا می‌کردند. هر الهه معبد مخصوص به خود را داشت. بسیاری از رومیان خدایگان متفاوت را می پرستیند و بسیاری از خدایگان از فرهنگ یونانی وارد رومی شده بودند اما در سال ۳۱۱ میلادی کنستانتین سزار روم رسماْ دین مسیحیت را دین رسمی اعلام کرد.[۲]

زندگی اجتماعی [ویرایش]

در ابتدا رومیان در آلونک‌های چوبی به شکل بدوی زندگی می‌کردند. رومیان را می‌توان اولین شهرنشین هایی که از آپارتمان استفاده می‌کردند نامید. در روم ساختن ساختمان هایی با ارتفاع بیش از 20 متر ممنوع بود. دلیل آن، جلوگیری از فرو ریختن ساختمان‌ها بود. کتاب چراهای شگفت انگیز روم باستان . فیونا مک دانلد

طبقات اجتماعی [ویرایش]

طبقه حاکم روم را اشراف سناتور و درباریان تشکیل می‌دادند.اما طبقاتی مانند شهروند عادی و برده وجود داشت که هرکدام نیز از امکاناتی برخوردار یا از امکاناتی محروم بودند[۳]

تفریحات [ویرایش]

گلادیاتورها [ویرایش]

گلادیاتور در روم قدیم عنوان افرادی خاص بود که در ملاعام برای تماشای مردم مبارزه میکردند.پیکارها معمولا در آمفی تأترها برگزار میشد.احتمالا این پیکارها در اصل نزد اتروسک ها جزیی از مراسم تشییع جنازه بود و از آنجا به روم آمده است.گلادیاتورها معمولا در دسته های 100 نفری(در نمایش های سلطنتی500 نفر)دو به دو با هم مبارزه میکردند.از لحاظ لباس رزم و اسلحه نیز متفاوت بودند و گاه گلادیاتوری برهنه و فاقد اسلحه با گلادیاتوری سنگین اسلحه نبرد میکردو معمولا فاتح مغلوب را میکشت مگر اینکه مردم خواستار ابقای جانش میشدند.گاه نیز گلادیاتورها با جانوران وحشی نبرد میکردند.در ابتدا این کار ویژه بردگان و زندانیان بود و گاه تعلیماتی ویژه را از سر میگذراندند اما بعدها بردگان آزاد شده مستمند برای امرار معاش بدین کار رو آوردند.این مسابقات بوسیله قسطنطنیه ممنوع شد.در این زمینه سومین جنگ بردگان به رهبری اسپارتاکوس در خور توجه است.

فهرست آمفی تئاترهای قدیمی در شهر رم [ویرایش]

حمام [ویرایش]

تفریح دیگر رومیان حمام بود. آنها به حمام علاقه زیادی داشتند.

لیست حمامهای معروف و قدیمی [ویرایش]
  • آگریپا
  • نرون
  • تیتوس
  • ترایان
  • کاراکالا
  • دیو کلتیان

تئاتر [ویرایش]

رومیان مبدع تئاتر امروزی بودند در طول داستان آنها با صورتکهای حالات چهره خود را نشان می‌دادند .

فهرست تئاترهای قدیمی شهر رم [ویرایش]
  • پمپیوس
  • بالبوس
  • مارسلوس