جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم

به نام او
جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم

به نام او

جوک

 

یه روز یه پسره به دختره می گه با من ازدواج می کنی؟
دختره می گه نه!
و پسر یک عمر با خوبی و خوشی زندگی می کنه!


یه آقایی می ره هارد بخره می گه هارد ۳۲۰ می خوام 

یه آقایی می ره هارد بخره می گه هارد ۳۲۰ می خوام. حیف نون هارد ۱۶۰ واسش میاره. آقاهه می گه: گفتم ۳۲۰. حیف نون می گه ناراحت نشو، جنسش خوبه جا باز می کنه.


حیف نون می میره، قحطی جوک میاد! 


زوجی بر سر یک چاه آرزو رفتند، مرد خم شد، آرزویی کرد و یک سکه به داخل چاه انداخت. زن [جمعه،
زوجی بر سر یک چاه آرزو رفتند، مرد خم شد، آرزویی کرد و یک سکه به داخل چاه انداخت. زن هم تصمیم گرفت آرزویی کند ولی زیادی خم شد و ناگهان به داخل چاه پرت شد.
مرد چند لحظه ای بهت زده شد بعد لبخندی زد و گفت: “این چاه واقعا کار می کنه!”


داستان جالب روزی روزگاری یک زن قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه... شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزوی می کنه که سفر خوبی داشته باشه... زن جواب میده ممنون عزیزم ، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟


غضنفر تو عروسی خودش جو می گیردش به عروس شماره می غضنفر تو عروسی خودش جو می گیردش به عروس شماره می ده


یارو میره جلوی آینه و چشماشو می بنده. میگن چرا اینکارو می کنی؟ یارو میره جلوی آینه و چشماشو می بنده. میگن چرا اینکارو می کنی؟ میگه: آخه می خوام ببینم وقتی می خوابم چه ریختی میشم


به یه ترکه میگن یه نقاشی غمگین بکش :یه بربری می کشه که نصفش سوخته! به یه ترکه میگن یه نقاشی غمگین بکش :یه بربری می کشه که نصفش سوخته!


یکی میره مهمونی خونه ی فارسهیکی میره مهمونی خونه ی فارسه
فارسه بهش میگه آب میخوای یا رادیو روشن کنم


یارویک قلاده بسته بوده گردن یک تمساحِ لندهور، داشته واسه خودش تو خیابون راه میرفتهیارویک قلاده بسته بوده گردن یک تمساحِ لندهور، داشته واسه خودش تو خیابون راه میرفته. یارو افسره میاد جلوشو میگیره، میگه: مردک این چیه با خودت راه انداختی تو خیابون؟! اینو باید ببری باغ‌ وحش. فارسه میگه: والله جناب سروان، دیروز برده بودمش باغ‌وحش، امروز بهش قول دادم ببرمش سینما


یه روز یه اصفهانیه یه 25 تومنی رو تو دستش هی فشار میداده [یه روز یه اصفهانیه یه 25 تومنی رو تو دستش هی فشار میداده که دستش عرق میکنه بعد دستش رو باز میکنه به 25 تومنی میگه اگه تا فردا هم گریه کنی خرجت نمیکنم


فارسه کفترشو گم میکنه، تو روزنامه آگهی میده: بیه بیهفارسه کفترشو گم میکنه، تو روزنامه آگهی میده: بیه بیه


یه روز از یه شیرازی میپرسن که راسته که شیرازی‌ها حرف دومشون همیشه فحشه؟ [یه روز از یه شیرازی میپرسن که راسته که شیرازی‌ها حرف دومشون همیشه فحشه؟ شیرازیه میگه: کدوم بی‌شرفی این حرف رو زده


یه شخصی از خیابون رد میشده ، میبینه یه بچه اصفهانی نشسته کنار خیابون یه شخصی از خیابون رد میشده ، میبینه یه بچه اصفهانی نشسته کنار خیابون گریه میکنه. جلو میره و میگه چی شده عزیزم ، پسر بچه میگه سکه 25 تومانی ام را گم کرده ام. مرد میگه اینکه گریه نداره بیا این25 تومانی مال تو! بچه باز هم به گریه کردن ادامه میده < مرد میپرسه دیگه چیه ؟ بچه میگه اگه اون سکه را گم نکرده بودم الان 50 تومن پول داشتم


غضنفر پشت موتور گازی نشسته بوده و هی از یه بنز جلو می‌زده.. غضنفر پشت موتور گازی نشسته بوده و هی از یه بنز جلو می‌زده... راننده بنز عصبانی می‌شه به موتوری می‌گه: آقا تو چطور از من جلو میزدی؟ میگه: ببخشید... کش شلوارم به آینه بغل شما گیر کرده بود


رفتم گلستان که با عشق برات یه دامن گل بچینم [رفتم گلستان که با عشق برات یه دامن گل بچینم
.
.
.
دیدم شلوار پامه


غضنفرگیر داده بوده صندلی‌ عقب هواپیما بنشینه می پرسن چرا ؟ غضنفرگیر داده بوده صندلی‌ عقب هواپیما بنشینه می پرسن چرا ؟
می گه : مگه نشنیدی همیشه میگن سرنشینان هواپیما کشته شدند. هیچ وقت صحبتی از بقیه مسافران نبوده


مرد : تموم بچه ها عقلشونو از من به ارث بردنمرد : تموم بچه ها عقلشونو از من به ارث بردن
زن : ... حق با توست، چون عقل من سر جاشه !


یارو از بندرعباس میاد بهش میگن اونجا چیکار می کردی ؟ [یارو از بندرعباس میاد بهش میگن اونجا چیکار می کردی ؟
میگه : عرق !!!


دو تا دیوونه از تیمارستان فرار می­کنن. ریل راه آهنو می­گیرن و راه می­افتن طرف شهر. دو تا دیوونه از تیمارستان فرار می­کنن. ریل راه آهنو می­گیرن و راه می­افتن طرف شهر.
اولی می پرسه: کی می­رسیم به شهر؟ دومیه یه نقطه رو اون دورا نشون می­ده و میگه: هر وقت این دو تا خط به هم برسن.
می­رن و می­رن ... تا اولیه خسته میشه. می­گه: پس چرا نمی­رسیم؟
دومیه برمی­گرده و عقبو نگاه می­کنه و می­گه: فکر ­کنم ردش کردیم


آبادانیه می گه: دیشب آبادان زلزله 11 ریشتری اومد. [آبادانیه می گه: دیشب آبادان زلزله 11 ریشتری اومد.
رفیقش می گه: پس آبادان با خاک یکی شد دیگه ؟
آبادانیه می گه: بع، ولک، مگه بچه ها گذاشتن !

نظرات 1 + ارسال نظر
افسون جمعه 11 شهریور 1390 ساعت 04:27 ب.ظ http://asemunemahtabi1.blogsky.com

سلام
جالب بود
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد